ناباور عزیز همه رو به نوشتن در روز داروین دعوت می‌کند. بلد نبودم لوگو رو در سایدبار بگذارم! از همین‌جا بپذیریدش!

سه سناریو برای پایان جنگ در غزه

ترجمه‌ای آزاد از مقاله‌ی «How the Gaza War Could End: Three Scenarios«

به قلم Tony Karon در هفته‌نامه‌ی خبری Time

cease_fire_0114

تانک‌های اسرائیلی در مرزهای غزه

مقدمه

فشارها بر روی حماس و اسرائیل٬ برای پیدا کردن راهی برای پایان دادن به جنگ٬ رو به افزایش است. واکنش‌های تقریباً مثبتی از هر دو طرف درگیر جنگ٬ در جواب به پیشنهاد صلح ِ ارائه شده از سوی مصر دیده می‌شود. این پیشنهاد که مفاد آن٬ آشکار نشده٬ احتمالاً پیشنهاد یک صلح موقت ده‌روزه است تا در طی این ده روز برقراری آرامش٬ فرصت کافی برای مذاکرات طرفین و به توافق رسیدن آن‌ها بر سر یک برنامه‌ی بلندمدت صلح فراهم آید. هر چند که با توجه به دیدگاه‌های منفی هر دو طرف نسبت به یک برنامه‌ی صلح طولانی‌مدت٬ انجام توافقات نهایی بین اسرائیل و حماس٬ به یک چالش بزرگ دیپلماتیک بدل شده است.

پیش از حمله‌ی اسرائیل به غزه در اواخر ماه دسامبر٬ اسرائیل از حماس خواسته بود که پیمان صلح ِ شش‌ماهه‌ی بسته شده در قاهره را مجدداً٬ برای شش ماه دیگر امضا کند. اما حماس عقد مجدد پیمان صلح را منوط به اضافه شدن بند جدیدی در این پیمان‌نامه می‌دانست: «باز شدن مرزهای مشترک غزه با اسرائیل و مصر.» بسته شدن مرزهای مصر و اسرائیل بر روی غزه به دو منظور صورت گرفته بود؛ نخست: وارد آوردن فشارهای اقتصادی به مردم غزه برای دست شستن از حمایت حماس. و دوم: جلوگیری از تجهیز نظامی حماس به وسیله‌ی قاچاق اسلحه از مرزهای مصر.

اسرائیل بنا به همان دو دلیل مورد اشاره٬ تمایلی به باز کردن مرزها بر روی حماس نداشت. به علاوه دولت اسرائیل متعقد بود که این کار به پروپاگاندای رسانه‌ایِ حماس و حامیان آن٬ مبنی بر پیروزی در نبرد با اسرائیل خواهد انجامید. (پیشنهاد مترجم: مقاله‌ی «صلح سال 2008 اسرائیل و حماس» از ویکی‌پدیای انگلیسی)

اما سرانجام این نبرد چگونه به پایان خواهد رسید؟ برتری نظامی اسرائیل (پیشنهاد مترجم: آمار ِ «تلفاتِ جنگ اسرائیل و حماس» از ویکی‌پدیای انگلیسی) این کشور را در موضع قدرت برای تصمیم‌گیری قرار داده است. (پیشنهاد مترجم: مقاله‌ی «آیا تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی سی‌ساله نظام حاکم قرار گرفته‌ایم؟» از ورتیگونه) اما سرانجام چه تصمیمی اتخاد خواهد شد؟ سه سناریوی احتمالی برای ادامه‌ی این نبرد این چنین است:

سناریوی اول: تغییر رژیم

تغییر حکومت در غزه یکی از اهداف اصلی اسرائیل است. تعداد زیادی از سران نظامی و سیاسی این کشور معتقدند که اسرائیل باید مجدداً قدرت را در غزه به دست گرفته و حماس را به کلی٬ نابود سازد. هر چند که این سناریو٬ مخالفان و موافقان بسیاری در اسرائیل دارد٬ اما به نظر می‌رسد که نخست‌وزیر٬ ایهود اولمرت نیز تمایل دارد که حکومت فلسطین تغییر یافته و قدرت٬ مجدداً به محمود عباس٬ ریاست قانونی دولت فلسطین و از حامیان دولت اسرائیل٬ بازگردانده شود. (توضیح مترجم: از لحاظ قانونی و بر اساس دو انتخابات دموکراتیک٬ حماس قدرت پارلمانی و فتح قدرت اجرایی را در فلسطین و در نتیجه غزه بر عهده دارند. هر چند که حماس با یک «کودتای نظامی» قدرت اجرایی ِ غزه را از فتح گرفته است.)

خلاصه‌ی کلام آن‌که به نظر می‌رسد که حماس هم‌اکنون 20.000 سرباز در غزه دارد و دولت اسرائیل معتقد است که اگر ضربه‌ی نظامی به پیکره‌ی آن وارد نشود٬ این جنگ در آینده وارد مرحله‌ی خطرناک‌تری خواهد شد.

اما مخالفان این طرح٬ دو دلیل عمده برای مخالفت با این سناریو دارند: اول آن‌که برای تغییر رژیم٬ اسرائیل برای مدت نامعلومی٬ ناگزیر به ادامه‌ی جنگ است و این یعنی٬ افزایش غیرقابل‌پیش‌بینی و شاید دراماتیک تلفات انسانی و خسارات مالی به علاوه‌ی ایزولاسیون و انزوای دیپلماتیک دولت اسرائیل. و دوم آن‌که با توجه به این‌که محمود عباس پس از کودتا در غزه عملاً به حاشیه رانده شده٬ نمی‌توان از انجام نشدن کودتای مجددی در غزه بر علیه وی اطمینان داشت و در ضمن٬ چه بسا که در انتخابات بعدی این کشور هم٬‌ محمود عباس شکست خورده و حتی قدرت را در کرانه‌ی باختری نیز از دست بدهد!

اما شاید واقع‌گرایانه‌ترین تصمیم٬ نه صلح بین اسرائیل و فلسطین٬ که صلح بین حماس و محمود عباس باشد و این همان برنامه‌ی صلحی است که دولت‌های عرب و سازمان ملل متحد پیشنهاد می‌کنند. به این ترتیب٬ فتح دوباره خواهد توانست که قدرت مجریه را در فلسطین و غزه به دست آورد و حماس هم‌چنان قوه‌ی مقننه را در اختیار خواهد داشت.

سناریوی دوم: صلح در بلندمدت

اسرائیل معتقد است که صلح در درازمدت٬ امکان‌پذیر است اگر و فقط اگر٬ حماس دوباره به سلاح‌های نظامی مجهز نشود.

واضح و مبرهن است که پاکسازی کامل غزه از سلاح٬ بدون تصرف تمام‌وکمال غزه و در نتیجه‌ی آن بدون ادامه پیدا کردن جنگ در طی ماه‌های آینده و درگیری ده‌ها هزار نیروی اسرائیلی در این نبرد٬ میسر نخواهد بود. به عبارت دیگر پاکسازی غزه از سلاح٬ خود متضمن بازپس‌گیری قدرت از حماس و تغییر رژیم است. (نتیجه آن‌که احتمال دارد که٬ برای برقراری صلح در درازمدت هم٬ جنگی همه‌جانبه به منظور نابودی تجهیزات نظامی حماس در راه باشد.)

اما نابودی تجهیزات نظامی حماس٬ تجهیزات نظامی‌ای که شامل موشک‌ها و خمپاره‌هایی است که از طریق تونل‌ها و نقب‌هایی در غزه٬ به صورت قاچاق٬ به دست حماس رسیده‌اند٬ تنها هدف اسرائیل و مهم‌ترین آن‌ها نیست.

اسرائیل در درجه‌ی اول می‌خواهد که حماس به سلاح‌های بیشتری دست نیابد و به این منظور نیز مصر را تحت فشار قرار داده تا زیر نظر «ایالات متحده» با بستن این تونل‌های زیرزمینی٬ راه قاچاق اسلحه را از بین ببرد. هرچند که اولویت مصر آن است که در این درگیری‌ها نقشی برعهده نداشته باشد٬ اما به نظر می‌رسد که برای برقراری صلح ِ بی‌درنگ و فوری در منطقه٬ نسبت به مسدود ساختن این راه‌های زیرزمینی مخالفت چندانی نداشته باشد. مخالفت فعلی مصر با این‌کار از آن جهت است که این تونل‌ها در حال حاضر تنها راه حیات در غزه است. بنابراین٬ تنها در صورتی حاضر به بستن تونل‌ها خواهد شد که راه‌های قانونی ورود کالا به غزه٬ برای جریان یافتن زندگی عادی در این ناحیه باز شود و به عبارت دیگر اسرائیل اجازه‌ی باز کردن مرزها را به این کشور بدهد.

اما پس از بسته شدن تونل‌ها٬ جلوگیری از قاچاق تسلیحات نظامی از طریق مرزها نیز به نظر می‌رسد که نه وظیفه‌ی مصر٬ بلکه وظیفه‌ی «دولت فلسطین» باشد و این خود٬ توافقی دیگر بین حماس و محمود عباس را می‌طلبد.

سناریوی سوم: پایان جنگ بدون توافق رسمی برای صلح

اگر اسرائیل نتواند که ضربه‌ی مهلکی به بدنه‌ی حماس وارد سازد٬ شاید مصلحت را در آن ببیند که فاز اول پیمان صلح مصر را در طولانی‌مدت به اجرا درآورد: بدون پیشروی یا عقب‌نشینی٬ نیروهای خود را در همان وضعیت نگاه دارد. با این کار٬ البته٬ در هر لحظه امکان پایان یافتن صلح وجود دارد و هیچ تضمینی برای آغاز نشدن جنگ در دست نیست.

جنگ‌ِ حزب‌الله و اسرائیل در سال 2006 این گمان را به وجود آورده بود که قوای نظامی اسرائیل رو به کاهش است؛ جنگ در غزه٬ با نسبت 100 به 1 تلفات فلسطین به اسرائیل٬ مجدداً برای مدت‌ها٬ ظرفیت‌ها و نیروهای «بازدارنده»ی قوای اسرائیلی را در یادها نگاه خواهد داشت.

با برقراری صلح بدون بسته شدن یک پیمان رسمی٬ اسرائیل به راحتی می‌تواند ادعا کند که دوباره نیروی بازدارنده‌ی خود (دربرابر حملات آینده) را برقرار کرده است و از طرفی با این کار دیگر لزومی هم برای به «رسمیت شناختن» حماس در غزه ندارد. به علاوه٬ این کار می‌تواند سبب شود که اسرائیل از پذیرش هرگونه شرطی (در مورد شیوه‌های جنگی در غزه) خودداری کند.

پایان.

پی‌نوشت: ترجمه‌ی این متن به شکل آزاد و منطبق با سلیقه‌ی شخصی من بوده و بخش‌های زیادی از آن نیز حذف و بخش‌های اندکی به آن اضافه شده است. توصیه می‌کنم در صورت نیاز٬ مقاله‌ی اصلی را نیز مطالعه بفرمایید.

1

جا داره همین‌جا از آقای Microsoft Student عزیز تشکر کنم! به کمک ایشون و بعد از رسم چندین و چند گراف و نمودار (توسط آقازاده‌شون Microsoft Math) به هر حال بعد از ماه‌ها موفق شدم به درک فضایی نسبتاً خوبی از صفحات و نمودارها در فضا (از مباحث هندسه‌ی تحلیلی) دست پیدا کنم! مبحثی که چندین ماه متوالی٬ به سبب ضعف سیستم آموزشی ایران (یا شاید هم ضعف IQ من؟) ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود.

2

در نوشته‌ی قبل٬ از مردم غزه دفاع کردم. بعد از نوشتن اون مقاله٬ وقتی به وبلاگ سروش سر زدم و مقاله‌ی «برای چه کسانی دل بسوزانیم» رو خوندم٬ دچار تردید شدم که آیا واقعاً من هم به خاطر جوزدگی وبلاگی در مورد غزه نوشتم؟

بعد از گذشت چند روز از جنگ و خوندن چند تا مقاله درباره‌ی تاریخچه‌ی اسرائیل و آخر از همه٬ دیدن کامنت پلنگ‌خان صورتی (دامت برکاته!) الآن دیگه مطمئنم که نوشتن اون مقاله٬ از روی جوزدگی وبلاگی و در کمال بی‌سوادی و نفهمی بوده!

نکته‌ی جالب اینکه٬ در حال حاضر٬ دولت اسرائیل و حماس٬ به یک اندازه در حال آدم‌کشی‌ان. ندای درونم با صدای بلند فریاد می‌زنه: «گور باباشون نوید! بگذار بنیادگراها هم رو لگدمال کنن!»

پی‌نوشت 1. می‌دونم که وبلاگم از قبل هم گندتر شده! چاره‌ای نیست! فعلا وقت برای نوشتن مقالات طولانی‌تر و سروسامون دادن به قیافه‌ی وبلاگ ندارم!

پی‌نوشت 2. تشکر می‌کنم از پلنگ‌خان و سروش که هم‌چنان با من همراهند!

پی‌نوشت 3. ببینم پلنگ‌خان٬ شما آمار دقیقی از زمین‌های خریداری شده توسط اسرائیل تا پیش از سال 1947 جایی سراغ داری؟

در مورد جنگ در غزه دو نکته خاطر مرا می‌آزرد:

I)

«نوار غزه بعد از خروج نیروهای اسراییل، عملاً به صورت بزرگ‌ترین زندان دنیا درآمده است.

بدین شکل که تمامی مرزهای سرزمین یک‌و‌نیم میلیون انسانی که در آن‌جا زندگی می‌کنند، به وسیله‌ی اسراییل کنترل می‌‌شود. یعنی هم از طرف دریا و هم مرزهای با اسراییل و مرز با مصر محاصره شده است.

بیکاری در این منطقه ۴۵ درصد است و نگرانی‌ها و ناراحتی‌هایی که مردم در آن زندگی می‌کنند به حدی است که آن قدر ناامیدی گسترش پیدا کرده است که تندروترین و رادیکال‌ترین عناصر می‌توانند مردم را به شورش و مقاومت دربیاورند.

بنابراین مسأله‌ی اساسی که در آن‌جا وجود دارد، مسأله‌ای است که ۴۱ سال از آن می‌گذرد: «اشغال سرزمین‌های فلسطینی» که به خشونت متقابل کشیده شده است.»

دکتر منصور فرهنگ٬ در مصاحبه با ایرج ادیب‌زاده٬ رادیو زمانه (اینجا)

II)

و نکته‌ی دوم: امروز اسرائیل از خبرنگاران خواسته بود که غزه را ترک کنند. جالب این‌که اخبار 14 سیما برای ارائه‌ی گزارشی مستقیم از غزه٬ برخلاف همیشه خبرنگاری اعزامی در آن‌جا نداشت و از یک خبرنگار عرب بهره می‌برد. نکند… نکند اسرائیل بخواهد انبار بمب‌های اتم‌اش را خالی کند؟ نکند… نکند…

نسل‌کشی 1.5 میلیون انسان در غزه٬ نگرانم می‌کند…

… و بعد از آن چه کسی می‌تواند جلوی اسرائیل را بگیرد؟

در همین رابطه بخوانید:

1) «یا بمیر، یا خشن باش» از وبلاگ بامدادی

2) «این بیرق علم‌داره٬ هنوز رو زمین نیفتاده» از وبلاگ گردباد

هر چند که با دیدگاه‌های حسین درخشان٬ (و حمایتی که از محمود احمدی‌نژاد می‌کنه) مخالفم٬ اما هم‌چنان علاقه‌ای وصف‌ناشدنی نسبت به «پدر وبلاگ‌نویسی فارسی» دارم و امیدوارم حسین درخشان هر چه زودتر آزاد بشه.

توصیه می‌کنم در صورت تمایل

«نامه‌ی حمایت از آزادی حسین درخشان» را امضا کنید.

و مطالب زیر رو بخونید:

وبلاگ «حسین درخشان را آزاد کنید» که اخبار دستگیری حسین رو پوشش می‌ده.

مقاله‌ی «خیلی‌ها می‌خواستند حسین درخشان را محو کنند، شما چطور؟» از وبلاگ گردباد

ستارگان و سیارات

مراحل شکل‌گیری٬ شکل ظاهری و تعادل هیدرواستاتیکی

توصیه: قبل از خواندن هر بخش٬ به هر یک از سوالاتی که در ابتدای آن بخش مطرح می‌شود٬ به صورت جداگانه فکر کنید و سعی کنید خودتان به آن‌ها پاسخ دهید.

مراحل شکل‌گیری ستارگان

اجازه بدهید سوال نخست را بر مبنای پدیده‌ای آشنا ارائه دهم: اگر در اتاقی٬ در ِ یک ظرف حاوی نوعی گاز خاص را باز کنید؛ چه اتفاقی روی می‌دهد؟

پاسخ آن ساده است! گاز به طور همگن و مساوی٬ در تمام فضای اتاق پراکنده می‌شود!

حال بگذارید سطح سوال را کمی بالاتر ببرم! سوال دیگری که در این مرحله باید به آن پاسخ داد این است که آیا در فضای بین ستاره‌ای نیز گازهای مختلف٬ رویکری مشابه دارند و اگر آن‌ها را رها کنیم در تمام نقاط فضا به طور یکسان٬ پخش می‌شوند؟ و یا اینکه این گازها به شکل متفاوتی عمل می‌کنند؛ یعنی در یک نقطه جمع می‌شوند و ستاره‌ای را تشکیل می‌دهند؟ (همان طور که می‌دانید ستاره‌ها از جمع شدن گازها در یک نقطه‌ی خاص٬ پدید می‌آیند.)

پاسخ به هر دو سوال مطرح شده در بالا مثبت است! یعنی گازها٬ در فضای بین ستاره‌ای٬ هم رویکردی مشابه فعالیت زمینی‌شان دارند و هم رویکردی متفاوت با آن! اما چه طور؟ و چرا؟ قرار است به همین سوال پاسخ دهیم:

قطعاً‌ می‌دانید که در فضای بین‌ ستاره‌ای هم گازها در فضا پخش می‌شوند. به عنوان مثال٬ یک سحابی (یا nebulae) که اگر با آن آشنایی ندارید٬ کافی است کمی صبر کنید؛ دو پاراگراف پایین‌تر تعریفی از آن ارائه خواهم کرد) (که اگر با آن آشنایی ندارید٬ کافی است کمی صبر کنید؛ دو پاراگراف پایین‌تر تعریفی از آن ارائه خواهم کرد) که از ستاره‌ای در حال مرگ به وجود آمده است را در نظر بگیرید.

قضیه از این قرار است که هنگامی که‌ ستاره‌ای با جرم نه‌چندان زیاد٬ به پایان عمر خود می‌رسد منفجر می‌شود؛ پس از انفجار بخش عمده‌ای از گازهای این ستاره٬ در فضای بین‌ستاره‌ای پخش شده و یک سحابی را شکل می‌دهند. این سحابی تا زمانی که انرژی حاصل از انفجار اولیه‌ی ستاره به اتمام نرسیده است٬ مرتب بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. بعد از این اینکه انرژی حاصل از انفجار اولیه به پایان رسید٬ اگر قرار باشد که گازها در فضای بین ستاره‌ای٬ در فضا پخش نشوند٬ باید مجدداً به جای نخستین خود بازگردند و در همان محلی که ستاره‌ی اولیه منفجر شد تجمع کنند. در حالی که می‌دانیم این‌چنین نیست و رصدها هم به سادگی می‌تواند نشان دهد که این سحابی حتی پس از پایان یافتن انرژی حاصل از انفجار اولیه هم٬‌ به دلیل ماهیت گازیِ خود٬ هم‌چنان به بزرگ شدن ادامه می‌دهد.

البته افزایش اندازه‌ی یک سحابی پس از پایان آن انرژی اولیه٬ دیگر چندان به چشم نیاید٬ چرا که برای جسمی با ابعادی در حدود چند صد سال نوری٬ دیگر افزایش چند کیلومتری اندازه‌ی آن جسم در هر روز٬‌ میزان چشم‌گیری به حساب نمی‌آید؛ اما به هر حال این اتفاق (یعنی پخش شدن گازها در فضا و بزرگ‌تر شدن آن سحابی) هم‌چنان٬ روی می‌دهد.

اگر گازها در فضا پخش می‌شوند پس یک ستاره چگونه شکل می‌گیرد؟ نمی‌‌توان با قطعیت پاسخ گفت. اما نظریه‌های قدرتمندی در این باره ارائه شده است. بگذارید حالا که به اینجای مقاله رسیدیم و پیش از آن‌که بگوییم ستاره‌ها از تراکم سحابی‌ها پدید می‌آیند٬ به اختصار بگویم که سحابی به مجموعه‌ای از گرد و غبار٬‌ گازها و پلاسماهای پراکنده در فضای بین ستاره‌ای می‌گویند. البته به هر جرم پراکنده در فضا٬ سحابی نمی‌گویند بلکه این ذرات باید به نسبه (اما نه در مقیاسی همانند ستارگان) متراکم باشند. (اجازه بدهید در ادامه تعریفی تقریباً علمی‌تر هم ارائه خواهیم کرد.)

قابل ذکر است که سحابی‌ها به اشکال گوناگونی٬ پدید می‌آیند که انفجار یک ستاره٬ یکی از انواع آن است و در ضمن تمام سحابی‌ها هم به ستاره تبدیل نمی‌شوند. آن دسته از سحابی‌ها که معمولاً به ستاره تبدیل می‌شوند٬ ابرهای مولکولی (molecular clouds) نامیده می‌شوند. علت این نام‌گذاری نیز این است که بخش عمده‌ی مواد تشکیل‌دهنده‌ی این ابرها٬ مولکول‌های H2 می‌باشد. (و همان‌طور که می‌دانید عنصر اصلی سازنده‌ی ستارگان نیز همین مولکول‌های هیدروژن است.)

برای مطالعه‌ی چند آمار جالب درباره‌ی ابعاد ابرهای مولکولی می‌توانید به این لینک مراجعه کنید. قرار شد بگوییم اجرام پراکنده در آسمان با چه چگالی‌ای٬ سحابی نامیده می‌شوند و با چه چگالی و تراکمی دیگر سحابی نامیده نمی‌شوند. پس بد نیست بدانید که چگالی ابرهای مولکولی (که تنها یک درصد از فضای بین‌ستاره‌ای را هم تشکیل می‌دهند) 102 تا 106 اتم در سانتی‌مترمکعب است و اگر تعداد اتم‌ها در هر سانتی‌مترمکعب از این مقدار کمتر باشد٬ دیگر به آن ناحیه سحابی نمی‌گویند.

خیلی از بحث اصلی دور شدیم. داشتیم می‌گفتیم که قابل حدس زدن است که این ابرهای مولکولی که به صورت روزافزون بزرگ و بزرگ‌تر هم می‌شوند قرار نیست به خودی‌خود٬‌ متراکم شوند و ستاره‌ای را شکل دهند. یا اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم رمبش گرانشی گازهای سازنده‌ی این مولکولی‌ها به خودی‌خود اتفاق نمی‌افتد.

از اینجا به بعد نظریات زیادی برای اینکه چه‌طور این رمبش گرانشی روی می‌دهد وجود دارد. یکی از آن‌ها این است که یک شوک (یا در اصل یک موج خارجی) سبب برانگیزش مولکول‌های این ابر مولکولی شوند. این شوک یا موج٬ بر اثر برخورد دو کهکشان به هم‌دیگر حاصل می‌شود و یا انفجار یک ستاره‌ی در حال مرگ و امواج ناشی از این انفجار سبب آن می‌شوند و یا حتی ممکن است که این شوک به سبب برخورد دو ابرمولکولی با هم٬ وارد آید. البته قابل ذکر است که این ابر مولکولی باید آن قدر جرم داشته باشد که فشار گاز (که سبب دور شدن مولکول‌های آن سحابی از همدیگر می‌شود.) نتواند بر نیروی گرانش آن (که سبب نزدیک شدن مولکول‌ها به هم می‌شود) غلبه کند. (این جرم لازم را جرم جینز – Jeans mass می‌نامند که برای رسیدن به بی‌ثباتی جینز – Jeans Instability لازم است.)

گاهی هم ابعاد بزرگ یک سحابی سبب پدید آمدن ستاره می‌شود. به این شکل که یک سمت از آن سحابی به مرکز کهکشانی که سحابی در آن واقع است٬ بسیار نزدیک است و سمت دیگر آن از مرکز کهکشان بسیار دور. سمتی که به مرکز کهکشان بیشتر نزدیک است با سرعت بیشتری به دور آن می‌چرخد و در نتیجه تراکم بیشتری می‌یابد و در همین بین با جاروب کردن یا جذب اجرام پراکنده‌ی بین‌ستاره‌ای٬‌ جرم آن نیز افزایش می‌یابد تا آن‌جا که در نهایت ستاره‌ای را شکل می‌دهد.

تا همین‌جا کافی است! دیگر قرار نیست سایر نظریات موجود درباره‌ی شکل‌گیری ستارگان را توضیح دهم یا درباره‌ی اصطلاحاتی چون «پیش ستاره» بنویسم٬ مراحل زندگی یک ستاره را گام‌به‌گام شرح دهم٬ درباره‌ی منبع انرژی ستاره‌ها٬ سخن بگویم و یا به جرم٬ اندازه٬ دما دوران٬‌ سینماتیک و میدان‌های مغناطیسی ستاره‌ها و روابط بین‌شان بپردازم! من را از باقی این قضایا معاف کنید که از صبرمان خارج است بدجور!

کروی بودن ستارگان

سوال دیگری که قصد دارم در این مقاله به آن پاسخ بگویم آن است که چرا ستارگان (و یا حتی سیارات) کروی‌اند؟ آیا می‌شود شاهد ستاره (و یا سیاره‌ای) به شکل بیضوی٬ مکعبی و یا هرمی‌شکل باشیم؟

پاسخ به سوال اول این است: سطح انرژی علت کروی بودن اجرام آسمانی است.

پاسخ به سوال دوم این است: یک ستاره؟ نه! یک سیاره؟‌ شاید!

بگذارید قبل از آن‌که به موضوع اصلی بپردازیم کمی درباره‌ی فلسفه‌ی کره توضیح دهیم. در یونان باستان٬ نخستین بار این اقلیدس بود که کره و دایره را کامل‌ترین اشکال هندسی نامید و علت این عقیده را هارمونی خاص کره و دایره٬ در بین تمام اشکال هندسی بیان کرد. یونانیان بعد از اقلیدس نیز غالباً به تبعیت از او٬ به اهمیت کره اعتقاد داشتند و کره را برترین شکل هندسی می‌پنداشتند.

این فیلسوفان یونانی٬ تا آنجا در عقیده‌ی خود نسبت به کره راسخ بودند که حتی برای برخی اثبات‌های علمی خود هم از همین کمال کره بین اشکال استفاده می‌کردند. مثلاً برای اثبات اینکه مدارهای گردش سیارات به دور زمین (تا ظهور کوپرنیک در دوران رنسانس٬ دانشمندان همواره٬ زمین را مرکز جهان می‌پنداشتند.) دایره‌ای است و یا اینکه شکل سیارات کروی است؛ از این استدلال بهره می‌بردند که خدا نمی‌تواند جهان را به شکلی غیرکامل بیافریند و شرط کمال جهان استفاده از دایره و کره در بخش‌های مختلف آن است.

همچنین بد نیست اگر اشاره کنیم که ارسطو٬ کره‌هایی را که مدارهای سیارات بر روی آن‌ها بنا شده بود٬ از جنس اتر (پنجمین ماده‌ی سازنده‌ی جهان به اعتقاد یونایان) می‌پنداشت و عقیده داشت هر یک از این مدارها٬ خدای خاص خود را دارند که مسئول حرکت دادن سیارات در آن مدار است.

بگذریم! (برای اطلاعات بیشتر می‌توانید مقاله‌ی «Celestial spheres» را از ویکی‌پدیای انگلیسی بخوانید.) هر چند پیشرفت علم ثابت کرد که مدار حرکت سیارات به دور خورشید دایره‌ای و یا حتی بیضوی کامل نیست و یا حتی بسیاری از سیارات کاملاً هم کروی نیستند٬ اما همچنان بر هارمونی خاص کره صحه می‌گذارند.

می‌دانید که در فیزیک٬ اجسام تمایل دارند که در پایدارترین حالت ممکن خود واقع شوند. تصور کنید که یک ستاره٬ به شکل یک معکب مربع باشد. آن‌گاه قطعاً می‌توانید حدس بزنید که چه اتفاقی روی می‌دهد! بخش‌هایی از لایه‌ی بیرونی این مکعب از مرکز آن٬ دورترند و بخشی‌هایی به مرکز نزدیکتر. پس گرانش کمتری به بخش‌هایِ دور از مرکز می‌رسد در نتیجه این بخش‌ها به زودی یا از ستاره جدا می‌شوند و یا برای آن‌که در پایدارترین حالت ممکن باشند در موقعیتی قرار می‌گیرند که فاصله‌ی کمتری با مرکز داشته باشند.

در این وضعیت به راحتی می‌توانید بگویید که کدام شکل هندسی است که تمام نقاط آن (در هر لایه) به یک میزان از مرکز آن فاصله دارند و اجرام در آن شکل٬ به بیشترین پایداری ممکن می‌رسند؟ بله. پاسخ کره است. (اصلاً تعریف کره همین است!)

در مورد سیاراتی که جرم زیادی دارند هم قضیه تقریباً به صورت مشابه است. با این تفاوت که سیارات برخلاف ستارگان بعد از مدتی حالت سیال خود را از دست داده و حالت صُلب و جامد می‌یابند. زمانی که یک سیاره به حالت صلب در آمد آن‌وقت دیگر احتمال آن‌که تغییر شکل دهد٬ اندک است. (هر چند که باز هم تحت شرایط خاص امکان آن وجود دارد.) با این وجود می‌توان پیش‌بینی کرد که اگر یک سیاره‌ی صلب با جرم زیاد بدون آن‌که حالت جامد خود را از دست بدهد٬ به دو نیم‌کره تقسیم شود٬ دیگر آن‌گاه به همان شکل باقی خواهند ماند. (مانند سیارک وستا –Vesta– که در ابتدا کروی کامل بود اما پس از اصابت با یک جرم عظیم آسمانی به دو نیم شده و به همین شکل باقی ماند. تصویر این سیارک را می‌توانید در این لینک از سایت ناسا ببینید.)

تعادل هیدرواستاتیکی

تعادل هیدرواستاتیکی (Hydrostatic Equilibrium) چیست؟ لازم است قبل از ارائه‌ی پاسخ به این سوال٬ سوال دیگری مطرح شود: با توجه به اینکه٬ برآیند نیروهای گرانش در یک ستاره یا سیاره٬ به سمت مرکز آن ستاره یا سیاره است؛ پس چرا شکل آن جرم آسمانی تغییر نمی‌یابد؟ به عبارت دیگر چرا اجزای این ستاره یا سیاره به سمت داخل فرونمی‌پاشند؟ پاسخ به این سوال راه را برای رسیدن به تعادل هیدرواستاتیکی باز می‌کند.

می‌دانیم که اگر ظرفی حاوی نوعی گاز خاص داشته باشیم٬ گازهای ظرف همواره رو به بیرون فشار می‌آورند. این فشار در مورد گازهای سازنده‌ی ستارگان نیز برقرار است. به عبارت دیگر گازها با فشاری رو به بیرون٬ سعی دارند که از انحصار ستاره بگریزند و یا ابعاد آن را افزایش دهند. اما در طرف مقابل٬ نیروی قوی گرانش٬ گازها را به سمت مرکز ستاره می‌کشاند.

اگر نیروی فشار گاز به اندازه‌ی کافی زیاد نباشد که بتواند در مقابل نیروی گرانش بایستد٬ در این هنگام٬ ستاره اندک‌اندک کوچک و کوچک‌تر می‌شود٬ تا آن‌جا که اندازه‌ی نیروی روبه‌بیرون فشار و نیروی رو به داخل گرانش با هم برابر شوند. در این هنگام تغییر اندازه‌ی ستاره متوقف شده و اصطلاحاً می‌گوییم که ستاره به «تعادل هیدرواستاتیکی» رسیده است. (برای آشنایی بیشتر با پدیده‌ی تعادل هیدرواستاتیک می‌توانید مقاله‌ی‌ تصویریِ «چگونه تعادل هیدرواستاتیک کار می‌کند؟» را بخوانید.)

در مورد سیارات نیز وضع به همین ترتیب است. اگر به یاد داشته باشیم گفتیم که سیارات اگر جرم زیادی داشته باشند؛ آن‌گاه همانند ستاره‌ها٬ شکل کروی می‌یابند. تنها تفاوتی که در این هنگام حاصل می‌شود آن است که اگر سیارات جرم اندکی داشته باشند٬ ممکن است هیچ‌گاه به تعادل هیدرواستاتیکی نرسند و آن‌گاه به اشکال عجیب و غریب دیگری به غیر از کره و شبه‌کره درآیند. (و البته در این صورت دیگر به آن جسم سیاره نمی‌گویند. بنابه‌تعریف ممکن است سیارک یا سیاره‌ی‌کوتوله یا قمر یک سیاره‌ی دیگر باشد.) علت هم این است که کاهش وزن به کاهش نیروی گرانش و در نتیجه برهم‌خوردن تعادل هیدرواستاتیک می‌انجامد.

نوشتیم که اکثر سیارات و ستارگان به شکل کره یا بیضی دوارند.

و ذکر کردیم که جرمی همانند وستا را هم داریم که به دلیل اصابت با یک جرم دیگر٬ به شکل یک نیم کرده درآمده است و دیگر تغییر شکل نیافته.

همچنین نوشتیم که اگر اجرام به اندازه‌ی کافی جرم داشته باشند به تعادل هیدرواستاتیک دست یافته و شکل کره می‌یابند وگرنه به تعادل هیدرواستاتیک نرسیده و شکلی غیر از کره پیدا می‌کنند. (و البته این استثناها تنها در مورد سیارات است و نه ستارگان.)

در پایان اگر این نکته را متذکر نشویم که سیارات و اجرام آسمانی‌ای هم وجود دارند که جرم کافی برای کروی شدن را دارند اما کروی نیستند٬ مقاله را ناکامل به پایان برده‌ایم. به عنوان نمونه٬ می‌توان از سیاره کوتوله‌ی هائومی (Haumea) نام برد (برای دیدن تصویر ٱن می‌توانید به این لینک از سایت ناسا مراجعه کنید.) که هر چند جرم کافی برای رسیدن به تعادل هیدرواستاتیک را داراست اما شکل آن شبیه یک بیضی‌دوار بسیار کشیده است. از جمله دلایل این شکل عجیب هائومی هم سرعت چرخش فوق‌العاده بالای آن است (هر چهار ساعت یک بار به دور خود می‌چرخد.) که به سبب برخورد با یک جرم آسمانی در چندین میلیارد سال قبل ایجاد شده است و همچنین چگالی فوق‌العاده بالای آن. (درباره‌ی هایومی به مقاله‌ی «کوتوله‌ی بی‌نام‌ونشان» از کیوان فیض‌اللهی در سایت روزنامه‌ی کارگزاران مراجعه کنید.)

شکی نیست!

حتماً می‌دونید (حتماً!) که فریدریش ویلهلم نیچه٬ بزرگ‌ترین نابغه‌ی دوران‌ها (از دیدگاه من) در 24 سالگی رساله‌ی دکتراش رو هم که نوشته بود هیچ٬ استاد دانشگاه بازل آلمان هم بود.

حتماً می‌دونید که کارل فریدریش گاوس٬ بزرگ‌ترین ریاضی‌دان دوران‌ها (حتی از دیدگاه خیلی‌های دیگه به غیر از من هم!) در 20 سالگی دکترایش را که گرفته بود هیچ٬ یک پایان‌نامه‌ی خفن و جنجالی درباره‌ی قضیه‌ی اساسی جبر هم ارائه کرده بود که به نوبه‌ی خودش کلی هم دنیا رو تکون داد بعدها!

حتماً می‌دونید که ریچارد فاینمن٬ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک و یکی از برجسته‌ترین فیزیک‌دان‌های تاریخ٬ اولین اکتشافاتِ‌ خودش رو در 14 سالگی انجام داد: فاینمن در اون سن‌وسالِ کم٬ با انجام آزمایش‌های مختلف٬ خودش فرمول‌های پایه‌ی فیزیک رو کشف می‌کرد و بعد٬ این فرمول‌ها رو با کتاب‌هایِ مرجع چک کرده و ایرادهای اون‌‌ها رو رفع‌ورجوع می‌کرد.

حتماً می‌دونید… خیلی چیزهای دیگه رو که من نمی‌دونم! (کوچیک‌تونیم!)

و حتماً این رو هم می‌دونید که من٬ (من ِ بدبختِ فلک‌زده‌ی نگون‌بختِ بخت‌برگشته!) الآن٬ در 18 سالگی٬ به جای این‌که مثل کیرکه‌گور و نیچه پایه‌های فلسفه‌ام رو شکل بدم یا مثل گاوس به دنبال انقلابی در دنیای ریاضیات باشم یا مثل فاینمن سعی در کشفِ قوانین فیزیک داشته باشم٬ مجبورم که فکر کنکور باشم!

فکر کنکور باشم که اگه با وجود آپارتایدهای علمی٬ سهمیه‌بندی‌هایِ بومی٬ آزمونِ غیراستاندارد و غیرعلمی و هزار چیز دیگه٬ تونستم تو آزمون‌اش موفق باشم٬ شاید بتونم (شاید!) در 23 سالگی لیسانس‌ام رو بگیرم و در 24 ٬ 25 سالگی یواش یواش آماده بشم برای گرفتن بورسیه (با هر زحمت و جون‌کندنی هم که شده) و رفتن ِ به خارج.

و بعد از اون٬ تازه برای اولین بار٬ بعد از گذشت 25 سال٬ بتونم علم‌آموزی رو آغاز کنم…

کاری ندارم که اگر بزرگانی که در بالا ازشون نام بردم یا سایر اندیشمندان که در بالا ازشون نام نبردم٬ هم‌چون نیوتون٬ آینشتین٬ بور٬ فوکو٬ هایدگر و الی‌آخر٬ در شرایطی همانند شرایطِ من زندگی می‌کردند آیا واقعاً انسان‌های بزرگی می‌شدند یا نه؟

کاری ندارم که اگر من در شرایطی مانند بزرگانی که در بالا نام برد یا سایر اندیشمندانِ بزرگی که در ادامه به اون‌‌ها اشاره کردم٬ زندگی می‌کردم؛ واقعاً می‌تونستم مثل اون‌ها٬ انسان‌های برجسته‌ای بشم یا نه؟

پاسخ سوال‌هایِ بالا را من نمی‌تونم بدم و کاری هم به پاسخ‌شون ندارم. تنها چیزی که می‌دونم و تنها چیزی که بهش کار دارم اینه که یقین دارم در این شرایط فعلی٬ حداقل من٬ قادر به رسیدن به هیچ‌جا نخواهم بود! حتی به تخم‌هایِ حضرات انورالسادات موردالذکر.

تمام!

پی‌نوشت. با تشکر از آرش٬ سروش٬‌ ناباور و سایر دوستانِ عزیز و گران‌قدر٬‌ همون‌طور که متوجه شدید از این به بعد تا اطلاع ثانوی (یعنی بعد از کنکور 88!) وبلاگ تعطیله! (اگر اتفاقی از دست‌ام در رفت و آپدیت شد٬ خبرتون می‌کنم!) اما سعی می‌کنم هم‌چنان (حتی اگر فرصتی برای کامنت گذاشتن پیش نیومد.) خواننده‌ی مطالب‌تون باشم. تا یادم نرفته بگم: خیلی مخلص‌ایم آقا! بدجور!

تا به حال دستان کودکی که در آتش٬ انگشتان خود را از دست داده است را در دستانتان گرفته‌اید؟

من گرفته ام!

دستان کوچکی پر از درد و رنج! پر از حسرت!

حسرت گرفتن یک مداد برای نوشتن حتی یک کلمه!

اگر تا کنون در هزار بازی وبلاگی شرکت کرده‌اید این‌بار من شما را به نوشتن درباره کودکانی که زیبایی خود را در میان شعله‌های آتش جاگذاشته‌اند فرامی‌خوانم! نوشتن از این‌که حفاظ‌هایی که برای دزدیده نشدن چند تکه تیروتخته بر پنجره‌های مدارس نصب می‌کنند چگونه کبوتران زیبای کشورمان را به وقت خطر و در میانه آتش زندانی می‌کند.

بیایید همه با هم بنویسیم:

حفاظ پنجره های مدارس را بردارید

این متن را آقاخره در مطلبی با نام ِ «از سوختن کودکانِ دانش‌آموز جلوگیری کنیم» نوشته‌اند و یک عکس دردآور نیز کنارش گذاشته‌اند که آن‌‌قدر تاسف‌بار بود که ترجیح دادم آن‌را در این‌جا نگذارم.

اما بشنوید از آن طرف که در همین راستا٬ دبیر جمعیت کاهش خطرات زلزله ایران و مدرس مدیریت بحران٬ در سایت موج ِ پیشرو و در مقاله‌ای تحتِ عنوان ِ «فراخوانی ملی برای حرکتی تاثیر گذار» از حوادثِ آتش‌سوزیِ در مدارس کشور چنین گزارش می‌دهد:

«تمامی کلاس‌های مدارسی که دانش اموزان در آن‌ها دچار سوختگی و مرگ شده‌اند دارای حفاظ پنجره بوده‌اند و دانش‌آموزان در زمان حادثه در این کلاس‌ها به همین جهت محبوس شده‌اند.»

دیگر حرفی برای گفتن ندارم. به قول تالکین: «چه بگویم جز نه و آهی…؟»

مقدمه. سخنرانی محمودِ احمدی‌نژاد٬ ریاست جمهوری ایران در سازمان ملل متحد و مصاحبه‌هایی که در این مدت با خبرگزاری‌هایِ مختلفِ آمریکایی کرده است؛ بسیار خبرساز شده‌اند. بگذارید با هم مروری داشته باشیم بر نظراتِ طرفداران و مخالفانِ احمدی‌نژاد درباره‌ی این مصاحبه‌ها.

سخنرانی احمدی‌نژاد در سازمان ملل

رادیو زمانه

رادیو زمانه که (حداقل از دیدگاه من) به عنوان یک رسانه‌ی معتدل و بی‌طرف شناخته می‌شود در مقاله‌ای تحتِ عنوانِ «سخنان احمدی‌نژاد در سازمان ملل و واکنش‌ها» درباره‌ی این سخنرانی می‌نویسد: «سخنان شب گذشته محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهوری ایران در سازمان ملل با واکنش تند شیمون پرز رئیس جمهوری اسرائیل و باراک اوباما نامزد دموکرات‌ها در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا مواجه شده است.»

شیمون پرز٬ رئیس‌جمهوری اسرائیل٬ در واکنش به بخشی از گفته‌هایِ احمدی‌نژاد که در آن٬ سرانِ اسرائیل را «عده‌ای صهیونیست جنایتکار و اشغالگر» خوانده بود؛ این سخنان را «یهودستیزانه» و نژادپرستانه خوانده و می‌گوید: «حتی شنیدن این سخنان هم ناراحت‌کننده است.»

به گزارش رادیوزمانه٬ باراک اوباما (که تا به حال بارها توسط مک‌کین٬ نامزد جمهوری‌خواه‌ها به مدارا با ایران محکوم شده بود.) در بیاناتی آتشین٬ با بیان این‌که «من از این‌که تریبونی برای بیان کینه و مواضع ضد اسرائیلی در اختیار او قرار می‌گیرد ناامیدم.» مخالفتِ شدیدِ خود را با گفته‌های محمود احمدی‌نژاد ابراز نموده است. احمدی‌نژاد در بخش‌هایی که از سخنرانی خود به صورت غیرمستقیم٬ اوباما و مک‌کین را به سرسپردگی در برابر ِ سرانِ اسرائیل٬ محکوم کرده بود.

روزآنلاین

روزآنلاین که یکی از خبرگزاری‌های رادیکالِ ضددولت به حساب می‌آید در مقاله‌ی «جلوی من و رهبر راحت حرف می زنند» گزارش کاملی از سخنرانی احمدی‌نژاد در سازمان ملل ارائه نموده است. روزآنلاین در این گزارش می‌نویسد: «در حالی که رسانه های معتبر جهان، سردتر و منقدانه تر از همیشه با سخنان محمود احمدی نژاد در سازمان ملل ‏و مصاحبه هایش روبرو شده اند، روزنامه های تهران هم با این سئوال که منظور از این سفر چه بود و چرا رییس ‏دولت ایران در زمانی که نمایندگان مردم عراق و فلسطین و افعانستان در جلسه حضور داشتند به خود حق داد از ‏جانب این کشور ها سخن بگوید انتقادهای خود را از رهاورد رییس دولت از چهارمین سفر خود به نیویورک نشان ‏دادند.»

روزآنلاین می‌نویسد در کنفرانس مطبوعاتی ِ برگزارشده پس از سخنرانی احمدی‌نژاد در سازمان ملل خبرنگاری با بیان فرازهایی از قوانین جمهوری‌اسلامی ایران که به موجب آن برخوردهایِ سختی با وبلاگ‌نویسان و خبرنگارانِ مخالفِ دولت به عمل می‌آید از احمدی‌نژاد می‌پرسد که چه طور می‌توان ادعا کرد که در ایران آزادی مطلق وجود دارد؟ احمدی‌نژاد در پاسخ به او می‌گوید که «اطلاعاتش در مورد قوانین جزایی ایران ناقص است» چرا که ‏«در ایران تنها چیزی که مجازات ندارد حرف زدن علیه مسئولین است

و سپس ادامه می‌دهد: «تندترین انتقادات را به شخص رییس جمهوری انجام می دهند و من خبر ندارم کسی به خاطر انتقاد از رییس جمهور که مسئول اول اجرایی کشور است مورد تعقیب قرارگرفته باشد. من چنین اطلاعی ندارم. خیلی آزاد در حضور من و رهبری حرف می زنند.»

مصاحبه‌های احمدی‌نژاد در آمریکا

اما گذشته از سخنرانی ِ احمدی‌نژاد در سازمان ملل٬ ایشان با چند شبکه‌ی مختلفِ آمریکایی نیز به مصاحبه پرداختند که معروف‌ترین آن‌ها مصاحبه با لری کینگ٬‌ مجری افسانه‌ای آمریکا٬ در CNN است. (آن را در این‌‌جا ببینید.) از دیدگاه بسیاری از وبلاگ‌نویسان این مصاحبه‌ها هر چند بسیار موفقیت‌آمیز بوده‌اند اما علت این موفقیت٬ دروغ‌های بی‌حدوحصر احمدی‌نژاد در مصاحبه‌هایش به حساب می‌آید.

ابراهیم نبوی

ابراهیم نبوی که پیش‌تر در مقالات‌اش از احمدی‌نژاد با القابی همچون «محمود نفتی» و «محمود نفتالین» نام می‌برد در آخرین مقاله‌اش (در واکنش به دروغ‌های رسانه‌ایِ احمدی‌نژاد) از نام ِ جدید ِ «محمود پینوکیو» برای او استفاده نموده است. نبوی در مقاله‌ی طنز ِ «پینوکیو در نیویورک» می‌نویسد: «پیش بینی می کنم احمدی نژاد پس از بازگشت به وطن نیازمند جراحی دماغ بشود، بعید می ‏دانم یک رئیس جمهور در طول تاریخ در عرض یک روز این همه دروغ گفته باشد. محمود ‏احمدی نژاد در مصاحبه با چند رسانه مهم گروهی آمریکا شرکت کرد و با توجه به اینکه ‏مطمئن بود کسی دوروبرش نیست، هر چه دلش می خواست گفت.» نبوی در ادامه مصاحبه‌ای ساختگی با احمدی‌نژاد انجام می‌دهد که مطالعه‌ی آن خواندنی است.

سایر واکنش‌ها:

+ حسین درخشان٬‌ پدر وبلاگ‌نویسی فارسی٬ که از طرفدارانِ دو آتشه‌ی محمود احمدی‌نژاد به حساب می‌آید (و الآن دو سالی می‌شود که وبلاگ‌نویسی را رها کرده و چسبیده است به احمدی‌نژاد!) در مقاله‌ی «آقای احمدی‌نژاد، آیا به بیتلز گوش کرده‌اید؟» با تشبیهِ احمدی‌نژاد به آقایِ خمینی٬ مصاحبه‌ی او را با NPR مورد ستایش قرار داده و پیشنهادهایی برای مصاحبه‌هایِ بعدی ارائه می‌دهد.

+ حاجی‌واشنگتن٬ در مقاله‌ی «لری کینگ ۰- احمدی نژاد ۱» علتِ‌ پیروزیِ‌ احمدی‌نژاد در این مصاحبه‌ها را سوالاتِ «سطحی» مصاحبه‌کنندگان می‌داند و در پایان خاطر نشان می‌کند: «به نظر من مهم ترین دستاورد این مصاحبه تقویت جایگاه محمود احمدی نژاد در بین مسلمانان و جهان عرب بود]ه است[

+ محمد صادق الحسینی٬ نیز در نوشته‌ی «چه خبره؟» با اذعان به پیروزی احمدی‌نژاد در مصاحبه با لری کینگ٬ علتِ این موفقیت را در دو امر برمی‌شمرد: نخست تجربه‌ای که احمدی‌نژاد در ده‌ها مصاحبه‌ای که با خبرنگارانِ آمریکایی کرده٬ کسب نموده است و دوم منافع خاصی که شبکه‌های تلویزیونی با موفقیتِ رسانه‌ای احمدی‌نژاد به دست می‌آورند: «مثلاً بیننده هایی را از میان اعراب و مسلمانان که تعدادشان هم کم نیست، جذب می کنند.»

+ خبر اصلی: استقلال با به ثمر رساندن 6 گل٬ از قعر جدول فرار کرد

– چهارشنبه٬ 27م شهریور٬ روزنامه‌ی کارگزاران در مقاله‌ی «این 48 ساعت کلیدی» پس از بررسی ناکامی‌های اخیر تیم استقلال به نقل از امیر قلعه‌نویی٬ سرمربی آن می‌نویسد:

«باید از سه بازی پیش‌رو صاحب 9 امتیاز شوم، جدال با استقلال اهواز كلیدی‌ترین بازی همه عمر من است و اگر موفق نشوم استعفا خواهم داد.»

نویسنده‌ی ورزشی کارگزاران سپس این‌طور ادامه می‌دهد که: «قلعه‌نویی آدم زیركی است، ژنرال ترجیح می‌دهد خودش برود تا دیگران دستش را بگیرند و به سمت در خروجی باشگاه هدایتش كنند.» و در پایان خاطرنشان می‌کند:

«قلعه‌نویی شاید نداند كه نزدیكانش عامل اصلی عدم امضای قرارداد صابر میرقربانی شدند و استقلال به جای او سراغ علیرضا عباس‌فرد رفت. قلعه‌نویی شاید نداند كه چه كسانی میلاد نوری را به زور وارد حلقه‌ی استقلال كردند. اما ما در اشتباه هستیم. قلعه‌نویی همه اینها را می‌داند اما چون آدم رفیق‌بازی است دم بر نیاورد و حالا همین رفیق‌بازی سد محكمی شده است جلوی او.»

ـ چهارشنبه٬ 27م شهریور٬ رادیو زمانه در خبر ِ «برکناری مدیر عامل باشگاهِ استقلال» از برکناری فتح‌الله‌زاده توسط هیئت‌مدیره‌ی باشگاه استقلال خبر می‌دهد. زریبافان٬ رئیس مجمع باشگاهِ استقلال٬ فتح‌الله‌زاده را فاقدِ صلاحیت خوانده و درباره‌ی او می‌گوید:

«فتح‌الله‌زاده به جای این که خودش را فدای تیم بزرگی مانند استقلال کند، همه چیز استقلال را فدای خودش کرد.»

– پنج‌شنبه٬ 28م شهریور٬ استقلال تهران در یک بازی پرگل٬ با نتیجه‌ی 6 بر 0 در برابر استقلالِ اهواز به پیروزی می‌رسد. عادل فردوسی‌پور٬ در حین گزارش ِ بازی به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند: «سالِ گذشته نیز در روزهایی که تیم ِ استقلال٬ بدون داشتن ِ مدیرعامل به زمین می‌رفت؛ نتایج ِ‌ بهتری کسب می‌کرد.» (نقل به مضمون)

– پنج‌شنبه٬ 28م شهریور٬ از وقایع ِ حاشیه‌ایِ بازی استقلال تهران و استقلال اهواز٬ که خبرگزاری فارس در خبر ِ «از تشویق ِ فتح‌الله‌زاده خبری نبود» به آن‌ها اشاره می‌کند؛ دو مورد بیشتر شایان توجه است. نخست آنکه:

«امير قلعه نويي ديروز به شدت با تشويق هواداران استقلال روبرو شد. شدت اين تشويق‌ها به خصوص پس از به ثمر رسيدن گل سوم استقلال به اوج خود رسيد.» (که این یکی با توجه به پیروزیِ تیم استقلال چندان عجیب نمی‌نماید)

و دیگری آنکه: «در حالي كه به نظر مي رسيد علي فتح ا…زاده بين هواداران استقلال از محبوبيت ويژه اي برخوردار است، در جريان بازي شب گذشته با وجودي كه فقط يك روز از بركناري ناگهاني او از مديريت باشگاه گذشته بود، تماشاگران اين مدير را تشويق نكردند و هيچ پلاكاردي مبني بر حمايت از او در ورزشگاه وجود نداشت.» (که این یکی دیگر خیلی عجیب است!)

– تحلیل ِ این اخبار ِ درهم‌برهم را (اگر نیازی به تحلیل داشته باشد البته!) بر عهده‌ی شما می‌گذارم!

پی‌نوشت. بی‌خیال! خودم تحلیل هم می‌کنم٬ شما خسته نشید یک وقت! منظور من از این همه حرف زدن اینه که آقا جان! بی‌خودی به قلعه‌نویی گیر ندید! استقلال هر چی می‌کشید از همین فتلی‌زاده می‌کشید و بس! ولله به خدا!

لینک‌های روزانه