You are currently browsing the category archive for the ‘علوم انسانی’ category.
نگرانیها
1
مناظرههای انتخاباتی نگرانی نخست من در این روزهاست. سلسله رفتارهایی همچون اعلام نام آقایان هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری به عنوان مفسدین اقتصادی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، مسکوت گذاشته شدن پروندهی فساد اقتصادی سپاهیانی که حامیان محمود احمدینژاد-ند، ادامهی حمایتهای غیرمستقیم رهبری از رئیسجمهور در مراسم سالگرد وفات آیتالله خمینی و همه و همهی این رفتارها در کنار هم، تنها یک معنا میتواند داشته باشد:
موازنهی قدرت در بدنهی نظام جمهوری-اسلامی، بر هم خورده است.
اما کفهی ترازوی قدرت این روزها به نفع کدام گروه بالا رفته است؟ آقای کروبی به خوبی چهرههای شاخص را نام میبرد: جنتی و مصباح. قطعاً باید اضافه کرد به این نامها، نام سپاه پاسداران را.
قرار گرفتن این نامها، پشت سر هم، مرا که به شدت نگران میکند. به خصوص وقتی که میبینم، آقای احمدینژاد چنان توانمندند که توانستهاند تنها در طی چهار سال، کشور را 12 سال به عقب ببرند و وقتی که میبینم حکومت ارتجاعی خودمان را و بنیادگراییهای فرقهی مصباحیه را، این نگرانیها چند-چندان هم میشود!
2
این فاصلهای که در ایران، بین مردم و طبقهی روشنفکر افتاده است، چیز دیگری است که من را نگران میکند. بیایید با کمک هم به این سوالات پاسخ دهیم:
چرا در ایران، بر خلاف جامعهای مانند آمریکا، هیچ نظم و نظام مشخص سیاسی در بین عامهی مردم وجود ندارد؟ که اگر این نظم و نظام وجود دارد پس کجا رفتند آن 21 میلیون نفری که به آقای خاتمی رای دادند؟ آن 21 میلیون حامی اصلاحات پس امروز چهکار میکنند؟ که اگر این 21میلیون حامی اصلاحات جایی نرفتهاند پس شکست تنها نامزد اصلاحات (کروبی) از مدتها قبل از برگزاری انتخابات، آن هم با همهی حمایتهای جامعهی روشنفکری از ایشان، از کجا ناشی میشود؟
من که نمیتوانم به این سوالات پاسخی بدهم. تنها میتوانم مخالفت سفت و سخت خودم را با روشنفکری از نوع ایرانی آن، مجدداً اعلام کنم.
یاری اندر کس نمیبینم، یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد؟
آب حیوان تیرهگون شد، خضر فرخپی کجاست؟
خون چکید از شاخ گل، باد بهاران را چه شد؟
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی،
حقشناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد؟
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهر یاران را چه شد؟
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند؛
کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد؟
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد؟
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت؟
کس ندارد ذوق مستی، میگساران را چه شد؟
حافظ اسرار الهی کس نمیداند؛ خموش!
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد!؟
دیوان حافظ – بر اساس نسخهی
علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی
من هیچ کس نبودم. رادنی گرانت هیچ کس نبود. عمرحسینعلی هیچ کس نبود. خاویر رودریگز، نجار هفتادوهفت سالهای که از ساعت چهار، تخت را اشغال کرد، هیچ کس نبود. هر یک روزی به دیار نیستی میرفتیم و پس از دفن اجسادمان، فقط دوستان و افراد فامیل میدانستند که روزی زندگی کردهایم. مرگ ما نه در برنامهی رادیو، نه در تلویزیون اعلام نمیشد و در روزنامهی نیویورکتایمز نیمستونی به ما اختصاص نمییافت. کسی دربارهی ما کتاب نمینوشت. این افتخار از آن قدرتمندان، مشاهیر یا آدمهایی با استعدادهای استثنایی است. چه کسی میخواهد زندگینامهی آدمهای عادی را چاپ کند، آدمهایی که ستایش نمیشوند، کسانی که هر روز در خیابان میبینیم و بیتوجه دور میشویم.
شرح اکثر زندگیها ناپدید میشود. کسی میمیرد و رفتهرفته همهی نشانههای زندگیاش نابود میشود. یک مخترع در اختراعاتش به زندگی ادامه میدهد، یک معمار در ساختمانهایش، اما بیشتر آدمها نه از خود ساختمانی باقی میگذارند، نه کاری ماندگار. تنها چند آلبوم عکس، کارنامههای مدرسه، جایزههای ورزشی یا فرضاً زیرسیگاری دزدیده شدهای از هتلی در آخرین روز تعطیلاتی فراموششده در فلوریدا، میماند. چند شیء، مقداری مدارک و خاطرههایی مبهم در ذهن نزدیکان. کسانی که میتوانند در مورد متوفی حکایتهایی بازگو کنند، غالباً تاریخها را مخلوط و رویدادها را فراموش میکنند و بیشتر اوقات واقعیتها را از شکل میاندازند. وقتی آنها نیز به نوبهی خود میمیرند، حکایتها نیز از میان میروند…
ناتان گلس، دیوانگی در بروکلین
نوشتهی پل اُستر، ترجمهی خجسته کیهان، نشر اُفق
سه سناریو برای پایان جنگ در غزه
ترجمهای آزاد از مقالهی «How the Gaza War Could End: Three Scenarios«
به قلم Tony Karon در هفتهنامهی خبری Time
تانکهای اسرائیلی در مرزهای غزه
مقدمه
فشارها بر روی حماس و اسرائیل٬ برای پیدا کردن راهی برای پایان دادن به جنگ٬ رو به افزایش است. واکنشهای تقریباً مثبتی از هر دو طرف درگیر جنگ٬ در جواب به پیشنهاد صلح ِ ارائه شده از سوی مصر دیده میشود. این پیشنهاد که مفاد آن٬ آشکار نشده٬ احتمالاً پیشنهاد یک صلح موقت دهروزه است تا در طی این ده روز برقراری آرامش٬ فرصت کافی برای مذاکرات طرفین و به توافق رسیدن آنها بر سر یک برنامهی بلندمدت صلح فراهم آید. هر چند که با توجه به دیدگاههای منفی هر دو طرف نسبت به یک برنامهی صلح طولانیمدت٬ انجام توافقات نهایی بین اسرائیل و حماس٬ به یک چالش بزرگ دیپلماتیک بدل شده است.
پیش از حملهی اسرائیل به غزه در اواخر ماه دسامبر٬ اسرائیل از حماس خواسته بود که پیمان صلح ِ ششماههی بسته شده در قاهره را مجدداً٬ برای شش ماه دیگر امضا کند. اما حماس عقد مجدد پیمان صلح را منوط به اضافه شدن بند جدیدی در این پیماننامه میدانست: «باز شدن مرزهای مشترک غزه با اسرائیل و مصر.» بسته شدن مرزهای مصر و اسرائیل بر روی غزه به دو منظور صورت گرفته بود؛ نخست: وارد آوردن فشارهای اقتصادی به مردم غزه برای دست شستن از حمایت حماس. و دوم: جلوگیری از تجهیز نظامی حماس به وسیلهی قاچاق اسلحه از مرزهای مصر.
اسرائیل بنا به همان دو دلیل مورد اشاره٬ تمایلی به باز کردن مرزها بر روی حماس نداشت. به علاوه دولت اسرائیل متعقد بود که این کار به پروپاگاندای رسانهایِ حماس و حامیان آن٬ مبنی بر پیروزی در نبرد با اسرائیل خواهد انجامید. (پیشنهاد مترجم: مقالهی «صلح سال 2008 اسرائیل و حماس» از ویکیپدیای انگلیسی)
اما سرانجام این نبرد چگونه به پایان خواهد رسید؟ برتری نظامی اسرائیل (پیشنهاد مترجم: آمار ِ «تلفاتِ جنگ اسرائیل و حماس» از ویکیپدیای انگلیسی) این کشور را در موضع قدرت برای تصمیمگیری قرار داده است. (پیشنهاد مترجم: مقالهی «آیا تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی سیساله نظام حاکم قرار گرفتهایم؟» از ورتیگونه) اما سرانجام چه تصمیمی اتخاد خواهد شد؟ سه سناریوی احتمالی برای ادامهی این نبرد این چنین است:
سناریوی اول: تغییر رژیم
تغییر حکومت در غزه یکی از اهداف اصلی اسرائیل است. تعداد زیادی از سران نظامی و سیاسی این کشور معتقدند که اسرائیل باید مجدداً قدرت را در غزه به دست گرفته و حماس را به کلی٬ نابود سازد. هر چند که این سناریو٬ مخالفان و موافقان بسیاری در اسرائیل دارد٬ اما به نظر میرسد که نخستوزیر٬ ایهود اولمرت نیز تمایل دارد که حکومت فلسطین تغییر یافته و قدرت٬ مجدداً به محمود عباس٬ ریاست قانونی دولت فلسطین و از حامیان دولت اسرائیل٬ بازگردانده شود. (توضیح مترجم: از لحاظ قانونی و بر اساس دو انتخابات دموکراتیک٬ حماس قدرت پارلمانی و فتح قدرت اجرایی را در فلسطین و در نتیجه غزه بر عهده دارند. هر چند که حماس با یک «کودتای نظامی» قدرت اجرایی ِ غزه را از فتح گرفته است.)
خلاصهی کلام آنکه به نظر میرسد که حماس هماکنون 20.000 سرباز در غزه دارد و دولت اسرائیل معتقد است که اگر ضربهی نظامی به پیکرهی آن وارد نشود٬ این جنگ در آینده وارد مرحلهی خطرناکتری خواهد شد.
اما مخالفان این طرح٬ دو دلیل عمده برای مخالفت با این سناریو دارند: اول آنکه برای تغییر رژیم٬ اسرائیل برای مدت نامعلومی٬ ناگزیر به ادامهی جنگ است و این یعنی٬ افزایش غیرقابلپیشبینی و شاید دراماتیک تلفات انسانی و خسارات مالی به علاوهی ایزولاسیون و انزوای دیپلماتیک دولت اسرائیل. و دوم آنکه با توجه به اینکه محمود عباس پس از کودتا در غزه عملاً به حاشیه رانده شده٬ نمیتوان از انجام نشدن کودتای مجددی در غزه بر علیه وی اطمینان داشت و در ضمن٬ چه بسا که در انتخابات بعدی این کشور هم٬ محمود عباس شکست خورده و حتی قدرت را در کرانهی باختری نیز از دست بدهد!
اما شاید واقعگرایانهترین تصمیم٬ نه صلح بین اسرائیل و فلسطین٬ که صلح بین حماس و محمود عباس باشد و این همان برنامهی صلحی است که دولتهای عرب و سازمان ملل متحد پیشنهاد میکنند. به این ترتیب٬ فتح دوباره خواهد توانست که قدرت مجریه را در فلسطین و غزه به دست آورد و حماس همچنان قوهی مقننه را در اختیار خواهد داشت.
سناریوی دوم: صلح در بلندمدت
اسرائیل معتقد است که صلح در درازمدت٬ امکانپذیر است اگر و فقط اگر٬ حماس دوباره به سلاحهای نظامی مجهز نشود.
واضح و مبرهن است که پاکسازی کامل غزه از سلاح٬ بدون تصرف تماموکمال غزه و در نتیجهی آن بدون ادامه پیدا کردن جنگ در طی ماههای آینده و درگیری دهها هزار نیروی اسرائیلی در این نبرد٬ میسر نخواهد بود. به عبارت دیگر پاکسازی غزه از سلاح٬ خود متضمن بازپسگیری قدرت از حماس و تغییر رژیم است. (نتیجه آنکه احتمال دارد که٬ برای برقراری صلح در درازمدت هم٬ جنگی همهجانبه به منظور نابودی تجهیزات نظامی حماس در راه باشد.)
اما نابودی تجهیزات نظامی حماس٬ تجهیزات نظامیای که شامل موشکها و خمپارههایی است که از طریق تونلها و نقبهایی در غزه٬ به صورت قاچاق٬ به دست حماس رسیدهاند٬ تنها هدف اسرائیل و مهمترین آنها نیست.
اسرائیل در درجهی اول میخواهد که حماس به سلاحهای بیشتری دست نیابد و به این منظور نیز مصر را تحت فشار قرار داده تا زیر نظر «ایالات متحده» با بستن این تونلهای زیرزمینی٬ راه قاچاق اسلحه را از بین ببرد. هرچند که اولویت مصر آن است که در این درگیریها نقشی برعهده نداشته باشد٬ اما به نظر میرسد که برای برقراری صلح ِ بیدرنگ و فوری در منطقه٬ نسبت به مسدود ساختن این راههای زیرزمینی مخالفت چندانی نداشته باشد. مخالفت فعلی مصر با اینکار از آن جهت است که این تونلها در حال حاضر تنها راه حیات در غزه است. بنابراین٬ تنها در صورتی حاضر به بستن تونلها خواهد شد که راههای قانونی ورود کالا به غزه٬ برای جریان یافتن زندگی عادی در این ناحیه باز شود و به عبارت دیگر اسرائیل اجازهی باز کردن مرزها را به این کشور بدهد.
اما پس از بسته شدن تونلها٬ جلوگیری از قاچاق تسلیحات نظامی از طریق مرزها نیز به نظر میرسد که نه وظیفهی مصر٬ بلکه وظیفهی «دولت فلسطین» باشد و این خود٬ توافقی دیگر بین حماس و محمود عباس را میطلبد.
سناریوی سوم: پایان جنگ بدون توافق رسمی برای صلح
اگر اسرائیل نتواند که ضربهی مهلکی به بدنهی حماس وارد سازد٬ شاید مصلحت را در آن ببیند که فاز اول پیمان صلح مصر را در طولانیمدت به اجرا درآورد: بدون پیشروی یا عقبنشینی٬ نیروهای خود را در همان وضعیت نگاه دارد. با این کار٬ البته٬ در هر لحظه امکان پایان یافتن صلح وجود دارد و هیچ تضمینی برای آغاز نشدن جنگ در دست نیست.
جنگِ حزبالله و اسرائیل در سال 2006 این گمان را به وجود آورده بود که قوای نظامی اسرائیل رو به کاهش است؛ جنگ در غزه٬ با نسبت 100 به 1 تلفات فلسطین به اسرائیل٬ مجدداً برای مدتها٬ ظرفیتها و نیروهای «بازدارنده»ی قوای اسرائیلی را در یادها نگاه خواهد داشت.
با برقراری صلح بدون بسته شدن یک پیمان رسمی٬ اسرائیل به راحتی میتواند ادعا کند که دوباره نیروی بازدارندهی خود (دربرابر حملات آینده) را برقرار کرده است و از طرفی با این کار دیگر لزومی هم برای به «رسمیت شناختن» حماس در غزه ندارد. به علاوه٬ این کار میتواند سبب شود که اسرائیل از پذیرش هرگونه شرطی (در مورد شیوههای جنگی در غزه) خودداری کند.
پایان.
پینوشت: ترجمهی این متن به شکل آزاد و منطبق با سلیقهی شخصی من بوده و بخشهای زیادی از آن نیز حذف و بخشهای اندکی به آن اضافه شده است. توصیه میکنم در صورت نیاز٬ مقالهی اصلی را نیز مطالعه بفرمایید.
1
جا داره همینجا از آقای Microsoft Student عزیز تشکر کنم! به کمک ایشون و بعد از رسم چندین و چند گراف و نمودار (توسط آقازادهشون Microsoft Math) به هر حال بعد از ماهها موفق شدم به درک فضایی نسبتاً خوبی از صفحات و نمودارها در فضا (از مباحث هندسهی تحلیلی) دست پیدا کنم! مبحثی که چندین ماه متوالی٬ به سبب ضعف سیستم آموزشی ایران (یا شاید هم ضعف IQ من؟) ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود.
2
در نوشتهی قبل٬ از مردم غزه دفاع کردم. بعد از نوشتن اون مقاله٬ وقتی به وبلاگ سروش سر زدم و مقالهی «برای چه کسانی دل بسوزانیم» رو خوندم٬ دچار تردید شدم که آیا واقعاً من هم به خاطر جوزدگی وبلاگی در مورد غزه نوشتم؟
بعد از گذشت چند روز از جنگ و خوندن چند تا مقاله دربارهی تاریخچهی اسرائیل و آخر از همه٬ دیدن کامنت پلنگخان صورتی (دامت برکاته!) الآن دیگه مطمئنم که نوشتن اون مقاله٬ از روی جوزدگی وبلاگی و در کمال بیسوادی و نفهمی بوده!
نکتهی جالب اینکه٬ در حال حاضر٬ دولت اسرائیل و حماس٬ به یک اندازه در حال آدمکشیان. ندای درونم با صدای بلند فریاد میزنه: «گور باباشون نوید! بگذار بنیادگراها هم رو لگدمال کنن!»
پینوشت 1. میدونم که وبلاگم از قبل هم گندتر شده! چارهای نیست! فعلا وقت برای نوشتن مقالات طولانیتر و سروسامون دادن به قیافهی وبلاگ ندارم!
پینوشت 2. تشکر میکنم از پلنگخان و سروش که همچنان با من همراهند!
پینوشت 3. ببینم پلنگخان٬ شما آمار دقیقی از زمینهای خریداری شده توسط اسرائیل تا پیش از سال 1947 جایی سراغ داری؟
در مورد جنگ در غزه دو نکته خاطر مرا میآزرد:
I)
«نوار غزه بعد از خروج نیروهای اسراییل، عملاً به صورت بزرگترین زندان دنیا درآمده است.
بدین شکل که تمامی مرزهای سرزمین یکونیم میلیون انسانی که در آنجا زندگی میکنند، به وسیلهی اسراییل کنترل میشود. یعنی هم از طرف دریا و هم مرزهای با اسراییل و مرز با مصر محاصره شده است.
بیکاری در این منطقه ۴۵ درصد است و نگرانیها و ناراحتیهایی که مردم در آن زندگی میکنند به حدی است که آن قدر ناامیدی گسترش پیدا کرده است که تندروترین و رادیکالترین عناصر میتوانند مردم را به شورش و مقاومت دربیاورند.
بنابراین مسألهی اساسی که در آنجا وجود دارد، مسألهای است که ۴۱ سال از آن میگذرد: «اشغال سرزمینهای فلسطینی» که به خشونت متقابل کشیده شده است.»
دکتر منصور فرهنگ٬ در مصاحبه با ایرج ادیبزاده٬ رادیو زمانه (اینجا)
II)
و نکتهی دوم: امروز اسرائیل از خبرنگاران خواسته بود که غزه را ترک کنند. جالب اینکه اخبار 14 سیما برای ارائهی گزارشی مستقیم از غزه٬ برخلاف همیشه خبرنگاری اعزامی در آنجا نداشت و از یک خبرنگار عرب بهره میبرد. نکند… نکند اسرائیل بخواهد انبار بمبهای اتماش را خالی کند؟ نکند… نکند…
نسلکشی 1.5 میلیون انسان در غزه٬ نگرانم میکند…
… و بعد از آن چه کسی میتواند جلوی اسرائیل را بگیرد؟
—
در همین رابطه بخوانید:
1) «یا بمیر، یا خشن باش» از وبلاگ بامدادی
2) «این بیرق علمداره٬ هنوز رو زمین نیفتاده» از وبلاگ گردباد
هر چند که با دیدگاههای حسین درخشان٬ (و حمایتی که از محمود احمدینژاد میکنه) مخالفم٬ اما همچنان علاقهای وصفناشدنی نسبت به «پدر وبلاگنویسی فارسی» دارم و امیدوارم حسین درخشان هر چه زودتر آزاد بشه.
توصیه میکنم در صورت تمایل
«نامهی حمایت از آزادی حسین درخشان» را امضا کنید.
و مطالب زیر رو بخونید:
وبلاگ «حسین درخشان را آزاد کنید» که اخبار دستگیری حسین رو پوشش میده.
مقالهی «خیلیها میخواستند حسین درخشان را محو کنند، شما چطور؟» از وبلاگ گردباد
شکی نیست!
حتماً میدونید (حتماً!) که فریدریش ویلهلم نیچه٬ بزرگترین نابغهی دورانها (از دیدگاه من) در 24 سالگی رسالهی دکتراش رو هم که نوشته بود هیچ٬ استاد دانشگاه بازل آلمان هم بود.
حتماً میدونید که کارل فریدریش گاوس٬ بزرگترین ریاضیدان دورانها (حتی از دیدگاه خیلیهای دیگه به غیر از من هم!) در 20 سالگی دکترایش را که گرفته بود هیچ٬ یک پایاننامهی خفن و جنجالی دربارهی قضیهی اساسی جبر هم ارائه کرده بود که به نوبهی خودش کلی هم دنیا رو تکون داد بعدها!
حتماً میدونید که ریچارد فاینمن٬ برندهی جایزهی نوبل فیزیک و یکی از برجستهترین فیزیکدانهای تاریخ٬ اولین اکتشافاتِ خودش رو در 14 سالگی انجام داد: فاینمن در اون سنوسالِ کم٬ با انجام آزمایشهای مختلف٬ خودش فرمولهای پایهی فیزیک رو کشف میکرد و بعد٬ این فرمولها رو با کتابهایِ مرجع چک کرده و ایرادهای اونها رو رفعورجوع میکرد.
حتماً میدونید… خیلی چیزهای دیگه رو که من نمیدونم! (کوچیکتونیم!)
و حتماً این رو هم میدونید که من٬ (من ِ بدبختِ فلکزدهی نگونبختِ بختبرگشته!) الآن٬ در 18 سالگی٬ به جای اینکه مثل کیرکهگور و نیچه پایههای فلسفهام رو شکل بدم یا مثل گاوس به دنبال انقلابی در دنیای ریاضیات باشم یا مثل فاینمن سعی در کشفِ قوانین فیزیک داشته باشم٬ مجبورم که فکر کنکور باشم!
فکر کنکور باشم که اگه با وجود آپارتایدهای علمی٬ سهمیهبندیهایِ بومی٬ آزمونِ غیراستاندارد و غیرعلمی و هزار چیز دیگه٬ تونستم تو آزموناش موفق باشم٬ شاید بتونم (شاید!) در 23 سالگی لیسانسام رو بگیرم و در 24 ٬ 25 سالگی یواش یواش آماده بشم برای گرفتن بورسیه (با هر زحمت و جونکندنی هم که شده) و رفتن ِ به خارج.
و بعد از اون٬ تازه برای اولین بار٬ بعد از گذشت 25 سال٬ بتونم علمآموزی رو آغاز کنم…
کاری ندارم که اگر بزرگانی که در بالا ازشون نام بردم یا سایر اندیشمندان که در بالا ازشون نام نبردم٬ همچون نیوتون٬ آینشتین٬ بور٬ فوکو٬ هایدگر و الیآخر٬ در شرایطی همانند شرایطِ من زندگی میکردند آیا واقعاً انسانهای بزرگی میشدند یا نه؟
کاری ندارم که اگر من در شرایطی مانند بزرگانی که در بالا نام برد یا سایر اندیشمندانِ بزرگی که در ادامه به اونها اشاره کردم٬ زندگی میکردم؛ واقعاً میتونستم مثل اونها٬ انسانهای برجستهای بشم یا نه؟
پاسخ سوالهایِ بالا را من نمیتونم بدم و کاری هم به پاسخشون ندارم. تنها چیزی که میدونم و تنها چیزی که بهش کار دارم اینه که یقین دارم در این شرایط فعلی٬ حداقل من٬ قادر به رسیدن به هیچجا نخواهم بود! حتی به تخمهایِ حضرات انورالسادات موردالذکر.
تمام!
—
پینوشت. با تشکر از آرش٬ سروش٬ ناباور و سایر دوستانِ عزیز و گرانقدر٬ همونطور که متوجه شدید از این به بعد تا اطلاع ثانوی (یعنی بعد از کنکور 88!) وبلاگ تعطیله! (اگر اتفاقی از دستام در رفت و آپدیت شد٬ خبرتون میکنم!) اما سعی میکنم همچنان (حتی اگر فرصتی برای کامنت گذاشتن پیش نیومد.) خوانندهی مطالبتون باشم. تا یادم نرفته بگم: خیلی مخلصایم آقا! بدجور!
مقدمه. سخنرانی محمودِ احمدینژاد٬ ریاست جمهوری ایران در سازمان ملل متحد و مصاحبههایی که در این مدت با خبرگزاریهایِ مختلفِ آمریکایی کرده است؛ بسیار خبرساز شدهاند. بگذارید با هم مروری داشته باشیم بر نظراتِ طرفداران و مخالفانِ احمدینژاد دربارهی این مصاحبهها.
سخنرانی احمدینژاد در سازمان ملل
رادیو زمانه
رادیو زمانه که (حداقل از دیدگاه من) به عنوان یک رسانهی معتدل و بیطرف شناخته میشود در مقالهای تحتِ عنوانِ «سخنان احمدینژاد در سازمان ملل و واکنشها» دربارهی این سخنرانی مینویسد: «سخنان شب گذشته محمود احمدینژاد رئیس جمهوری ایران در سازمان ملل با واکنش تند شیمون پرز رئیس جمهوری اسرائیل و باراک اوباما نامزد دموکراتها در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا مواجه شده است.»
شیمون پرز٬ رئیسجمهوری اسرائیل٬ در واکنش به بخشی از گفتههایِ احمدینژاد که در آن٬ سرانِ اسرائیل را «عدهای صهیونیست جنایتکار و اشغالگر» خوانده بود؛ این سخنان را «یهودستیزانه» و نژادپرستانه خوانده و میگوید: «حتی شنیدن این سخنان هم ناراحتکننده است.»
به گزارش رادیوزمانه٬ باراک اوباما (که تا به حال بارها توسط مککین٬ نامزد جمهوریخواهها به مدارا با ایران محکوم شده بود.) در بیاناتی آتشین٬ با بیان اینکه «من از اینکه تریبونی برای بیان کینه و مواضع ضد اسرائیلی در اختیار او قرار میگیرد ناامیدم.» مخالفتِ شدیدِ خود را با گفتههای محمود احمدینژاد ابراز نموده است. احمدینژاد در بخشهایی که از سخنرانی خود به صورت غیرمستقیم٬ اوباما و مککین را به سرسپردگی در برابر ِ سرانِ اسرائیل٬ محکوم کرده بود.
روزآنلاین
روزآنلاین که یکی از خبرگزاریهای رادیکالِ ضددولت به حساب میآید در مقالهی «جلوی من و رهبر راحت حرف می زنند» گزارش کاملی از سخنرانی احمدینژاد در سازمان ملل ارائه نموده است. روزآنلاین در این گزارش مینویسد: «در حالی که رسانه های معتبر جهان، سردتر و منقدانه تر از همیشه با سخنان محمود احمدی نژاد در سازمان ملل و مصاحبه هایش روبرو شده اند، روزنامه های تهران هم با این سئوال که منظور از این سفر چه بود و چرا رییس دولت ایران در زمانی که نمایندگان مردم عراق و فلسطین و افعانستان در جلسه حضور داشتند به خود حق داد از جانب این کشور ها سخن بگوید انتقادهای خود را از رهاورد رییس دولت از چهارمین سفر خود به نیویورک نشان دادند.»
روزآنلاین مینویسد در کنفرانس مطبوعاتی ِ برگزارشده پس از سخنرانی احمدینژاد در سازمان ملل خبرنگاری با بیان فرازهایی از قوانین جمهوریاسلامی ایران که به موجب آن برخوردهایِ سختی با وبلاگنویسان و خبرنگارانِ مخالفِ دولت به عمل میآید از احمدینژاد میپرسد که چه طور میتوان ادعا کرد که در ایران آزادی مطلق وجود دارد؟ احمدینژاد در پاسخ به او میگوید که «اطلاعاتش در مورد قوانین جزایی ایران ناقص است» چرا که «در ایران تنها چیزی که مجازات ندارد حرف زدن علیه مسئولین است.»
و سپس ادامه میدهد: «تندترین انتقادات را به شخص رییس جمهوری انجام می دهند و من خبر ندارم کسی به خاطر انتقاد از رییس جمهور که مسئول اول اجرایی کشور است مورد تعقیب قرارگرفته باشد. من چنین اطلاعی ندارم. خیلی آزاد در حضور من و رهبری حرف می زنند.»
مصاحبههای احمدینژاد در آمریکا
اما گذشته از سخنرانی ِ احمدینژاد در سازمان ملل٬ ایشان با چند شبکهی مختلفِ آمریکایی نیز به مصاحبه پرداختند که معروفترین آنها مصاحبه با لری کینگ٬ مجری افسانهای آمریکا٬ در CNN است. (آن را در اینجا ببینید.) از دیدگاه بسیاری از وبلاگنویسان این مصاحبهها هر چند بسیار موفقیتآمیز بودهاند اما علت این موفقیت٬ دروغهای بیحدوحصر احمدینژاد در مصاحبههایش به حساب میآید.
ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی که پیشتر در مقالاتاش از احمدینژاد با القابی همچون «محمود نفتی» و «محمود نفتالین» نام میبرد در آخرین مقالهاش (در واکنش به دروغهای رسانهایِ احمدینژاد) از نام ِ جدید ِ «محمود پینوکیو» برای او استفاده نموده است. نبوی در مقالهی طنز ِ «پینوکیو در نیویورک» مینویسد: «پیش بینی می کنم احمدی نژاد پس از بازگشت به وطن نیازمند جراحی دماغ بشود، بعید می دانم یک رئیس جمهور در طول تاریخ در عرض یک روز این همه دروغ گفته باشد. محمود احمدی نژاد در مصاحبه با چند رسانه مهم گروهی آمریکا شرکت کرد و با توجه به اینکه مطمئن بود کسی دوروبرش نیست، هر چه دلش می خواست گفت.» نبوی در ادامه مصاحبهای ساختگی با احمدینژاد انجام میدهد که مطالعهی آن خواندنی است.
سایر واکنشها:
+ حسین درخشان٬ پدر وبلاگنویسی فارسی٬ که از طرفدارانِ دو آتشهی محمود احمدینژاد به حساب میآید (و الآن دو سالی میشود که وبلاگنویسی را رها کرده و چسبیده است به احمدینژاد!) در مقالهی «آقای احمدینژاد، آیا به بیتلز گوش کردهاید؟» با تشبیهِ احمدینژاد به آقایِ خمینی٬ مصاحبهی او را با NPR مورد ستایش قرار داده و پیشنهادهایی برای مصاحبههایِ بعدی ارائه میدهد.
+ حاجیواشنگتن٬ در مقالهی «لری کینگ ۰- احمدی نژاد ۱» علتِ پیروزیِ احمدینژاد در این مصاحبهها را سوالاتِ «سطحی» مصاحبهکنندگان میداند و در پایان خاطر نشان میکند: «به نظر من مهم ترین دستاورد این مصاحبه تقویت جایگاه محمود احمدی نژاد در بین مسلمانان و جهان عرب بود]ه است[.»
+ محمد صادق الحسینی٬ نیز در نوشتهی «چه خبره؟» با اذعان به پیروزی احمدینژاد در مصاحبه با لری کینگ٬ علتِ این موفقیت را در دو امر برمیشمرد: نخست تجربهای که احمدینژاد در دهها مصاحبهای که با خبرنگارانِ آمریکایی کرده٬ کسب نموده است و دوم منافع خاصی که شبکههای تلویزیونی با موفقیتِ رسانهای احمدینژاد به دست میآورند: «مثلاً بیننده هایی را از میان اعراب و مسلمانان که تعدادشان هم کم نیست، جذب می کنند.»
«ای الههی شعر٬ خشم آخیلوس (1) ٬ فرزند پله را بسرای٬ خشمی دلآزار که دردهای بیشمار مردم آخائی را فراهم کرد و آنهمه نفوس مغرور و دلیر را بهکام مرگ افگند و پیکرهاشان را طعمهی سگان و پرندگان بیشمار کرد٬ تا ارادهی زئوس خدایِ خدایان انجام پذیرفت. ای الهه٬ از آن روزی سخن آغاز کن که ستیزهای شوم میان آگاممنون فرزند آتره که پادشاه مردم بود و آخیلوس دلاور که از نژاد خدایان بود نفاق افکند.
کدامین خدا ایشان را در ستیزه بههم انداخت؟ آپولون پسر لتو و زئوس.» (2)
در ادبیات جهان٬ آثار بسیاری را میتوان سراغ گرفت که آغازی جذاب٬ گیرا و یا تکاندهنده دارند. چنین شروع زیبایی نشانه ی چیرهدستی نویسنده است و مسبب جذب خواننده. نویسنده با این کار٬ از یک طرف شوق و اشتیاق خواننده را برای مطالعهی اثرش دوچندان میکند و از طرفی دیگر٬ با ارائهی چکیدهای از مضامین ِ به کار رفته در اثر خود٬ آمادگی ذهنی مخاطب را برای پذیرش محتوایِ آن کتاب افزایش میدهد.
بزرگانِ ادب فارسی٬ چنین آغاز شیوایی را یکی از آرایههای ادبی و صنایع بلاغی میدانند و آن را با عناوین ِ حسن مطلع (در نظم) یا براعت استهلال (در نثر) نام نهادهاند. (3)
جاحظ در تعریف بلاغت، از قول اسحاق بن حسّان قُوَّهی مینویسد: «هیچکس چون ابن مقفع بلاغت را تفسیر نکرده است» آنجا که می گوید: «ولیکن در آغاز سخنِ تو نشانه ای از قصد توست …» (4)
اما در بین تمامی آثاری که از این صنعت ادبی برای زیبایی نوشتهی خود بهره بردهاند میتوان دو اثر را از تمامی آثار ادبی جهان متمایز ساخت. یکی مثنوی معنوی مولوی است (5) و دیگری ایلیاد هومر.
بیشک٬ میتوان تمامی ِ داستان ایلیاد را نیز (همانند مثنوی معنوی) شرحی بر همان بخش آغازین داستان محسوب کرد. داستانی که با خشم آخیلوس بر آگاممنون رهبر سپاهیان آخائی (یونان) در سال دهم جنگ علیه تروا آغاز می شود. خشمی که اگر روی نمیداد بسیاری از بزرگ پهلوانان آخائی که سرآمدشان پاتروکل است به کام مرگ نمی رفتند. خشمی که اگر روی نمیداد دیوارهای تروا بسیار پیشتر از آن نبردهای خونین (که در ایلیاد شرحشان را به تفصیل میخوانیم) فرو میریخت. خشمی که اگر روی نمیداد…
و دیدیم هنگامی که «آشیل»٬ اندوهگین و خشمآلوده از برای از دست دادن پاتروکل٬ به میدان جنگ باز میگردد٬ چهها که روی نمیدهد:
«… و ]آخیلوس[ سه بار در فراز خندقها فریاد کشید و هر سه بار مردم تروا به خود لرزیدند. سرانجام یونانیان جانی گرفتند و پیکر پاتروکل را در جایگاه امن گذاشتند.
در همان اوان که مردم تروا نزدیک کشتیها انجمنی گرد آورده بودند و رای میزدند آخیلوس نیز یونانیان را به انجمن خواند و از آن پس در پی کینجویی برآمد و دست از آرامش شست و از خشمی که درباره ی آگاممنون پسر «آتره» داشت دست کشید. «وولکن» خدای آتش و فلز به درخواست «تتیس»٬ خدای دریا٬ سلاح دیگری برایش ساخت. آنها را برداشت و بر مردم تروا تاخت. جنگ به کشتار بدل شد و به زودی در رزمگاه جز هکتور کسی بر پای نماند و سرانجام وی نیز بهدست آخیلوس از پای در آمد…» (6)
و ماجراهای آخیلوس که نامش «در زبانهای غربی به دلآوری و شجاعت مثل است» فراوانند. از پاشنه ی معروفاش و مشابهت هایی که داستاناش به داستان اسفندیار (7) و زیگفرید (8) دارد (9) گرفته تا مرگ تراژیکاش که در کنار سایر تراژدیهای معروف تاریخ٬ جای بحث و بررسی مفصل و جداگانه را دارد. (تلاش میکنم در نوشته های آینده به هر دو مبحثِ رویینتنی و تراژدی بپردازم.)
مرگ تراژیک آخیلوس هر چند که به صورت مستقیم در داستان «ایلیاد ِ هومر» دیده نمیشود اما پیشبینی آن٬ در لحظهی مرگ٬ از زبان هکتور به گوش میرسد (10) :
«آنگاه پسر پریام با بانگی نزدیک به مرگ این سخنان بازپسین را به زبان آورد: من خوب پیشبینی کرده بودم؛ من بیش از آن از سنگدلی تو آگاه بودم که امیدوار باشم بر آن چیره شوم؛ در سینهات دلی از آهن است. اما از آن بترس که آسمان کین مرا بستاند؛ از آن روزی بترس که با همهی دلآوری که داری٬ پاریس به یاری فوبوس تو را در برابر دروازههای سه سرنگون کند…» (11)
و باز خشمی دیگر و پهلوانی دیگر که قرار است به کام مرگ افکنده شود. آخیلوسی که هکتور٬ پهلوانِ پهلوانان تروا نتوانست بر او فائق آید٬ آخیلوسی که حتی در برابر خدایان نیز میایستد و خود را از آنان برتر میپندارد٬ (و شاید به همین سبب است که مورد خشمشان قرار میگیرد) آخیلوسی که با پشت کردن به افسانههای یونانی٬ پیشبینی مرگ خود را اینچُنین به سخره میگیرد: «بمیر؛ منهم گرفتار مرگ خواهم شد٬ هرگاه زئوس و خدایان دیگر فرمان دهند.» قرار است افسانهای شود برای آنانی که افسانهها را به هیچ میانگارند. آخیلوس٬ کشندهی هکتور ِ بزرگ٬ حالا قرار است که به دست پاریس٬ شاهزادهی بیدستوبیپای تروا به قتل برسد… اما نه به زور بازوی خودِ پاریس٬ که به وسیله ی «فوبوس» یا همان «آپولون»ِ معروف٬ خدای کمانداری یونانیان؛ چنان است که داستان ایلیاد٬ داستانِ خشمها میشود و پهلوانانی که مقدر شده تا دیگر٬ در جهان نباشند…
—
پانویسها.
*** نکته: این مقاله٬ متن ِ کامل ِ مقالهای است که خلاصهی آن در میکروبلاگِ دیگر من با نام ِ «کاراکترهای دوستداشتنی» منتشر شده است.
1- آخیلوس (Achilles) : این نام در زبان یونانی آخیلوس یا آخیلِس٬ در زبان انگلیسی آکیلیس و در زبان فرانسوی آشیل تلفظ میشود. در زبان فارسی نیز به پیروی از زبان فرانسوی از همان تلفظ آشیل بهره میبریم. برای شنیدن تلفظ این نام در زبان انگلیسی مراجعه کنید به:
مدخل ِ آکیلیس٬ واژهنامهی انکارتا (Encarta)
2- کتاب ایلیاد٬ اثر هومر٬ ترجمهی سعید نفیسی٬ چاپ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی٬ سرود اول٬ بند ِ آغازین
3- دربارهی براعت استهلال یا شگرفآغازی و حسن مطلع یا نیکآغازی نگاه کنید به:
مقالهی براعت استهلال٬ محمد علویمقدم٬ دانشنامهی اسلامیکا
مدخل ِ براعت استهلال در واژهنامهی معین و مدخل ِ حسن مطلع در واژهنامه ی دهخدا
4- به نقل از مقاله ی براعت استهلال٬ دانشنامهی اسلامیکا (ن.گ. پانوشتِ شمارهی 3)
5- برخی از مولویپژوهان٬ مثنوی را شرحی بر قرآن کریم میدانند. اما برخی دیگر٬ معتقند که تمامی مثنوی٬ «شرحالشرح»ای محسوب میشود برای نینامه. شرحالشرح به اثری گفته میشود که به شرح ِ یک کتاب تفسیر ِ قرآن میپردازد (توضیح آنکه برخی از تفسیرهای نوشته شده بر قرآن آنچنان دشوارند که خود نیاز به کتاب تفسیر دیگری دارند.) این دسته از مولویپژوهان٬ نینامه را (که بخش آغازین مثنوی معنوی است) شرح و تفسیری برای قرآن میدانند که محتوا و مفهوم ِ آن٬ آنچنان دشوار است که خود مولوی مجبور میشود با نوشتن چند هزار بیتِ دیگر ِ مثنوی٬ به شرح آن بپردازد.
برای مشاهدهی نینامه رجوع کنید به:
مثنوی معنوی٬ اثر ِ مولوی٬ تصحیح ِ نیکلسون٬ دفتر اول٬ سرآغاز
یا به صفحه ی اینترنتی این شعر در سایت ریرا مراجعه کنید.
6- به نقل از سعید نفیسی٬ مقدمهی کتاب ایلیاد
7- اسفندیار٬ پسر گشتاسب و کتایون٬ نوادهی لهراسب٬ برادر ِ پشوتن از پهلوانان و شاهزادگان ِ اساطیری ایران زمین به شمار میآید. برای مشاهدهی داستان اسفندیار رجوع کنید به:
مقالهی اسفندیار رویینتن٬ احسان شارعی٬ وبسایت ِ عجایبالمخلوقات و غرایبالموجودات
8- زیگفرید٬ قهرمان رویینتن آلمانی٬ برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:
مقالهی زیگفرید٬ دانشنامهی ع-ت.ف٬ وبسایت آکادمی فانتزی
9- داستانهای اسفندیار (اساطیر ایران)٬ زیگفرید (آلمان)٬ بالدر (اسکاندیناوی) و آشیل (یونان) دارای شباهتهای فراوانیاند. اسفندیار به جز در ناحیهی چشم٬ زیگفرید به جز در ناحیهای در بین دو شانه ٬ بالدر به جز از طرف نوعی گیاه کوچک و آشیل به جز از ناحیهی پاشنهی خود کاملاً رویینتن محسوب میشوند اما در نهایت٬ همگی آنها با آشکار شدن این نقطهی ضعف (به اشکال مختلف) به قتل میرسند. این چنین مشابهتهایی در اساطیر کشورهای مختلف را در شاخهای از ادبیات به نام اسطورهشناسی تطبیقی مورد بررسی قرار میدهند. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به:
مقالهی نگاهی به ادبیات تطبیقی در اساطیر یونان و ایران٬ پورتال آفتاب
مقالهی ادبیات تطبیقی؛ پایان خودمهمبینی فرهنگی٬ علیرضا انوشیروانی٬ رادیو زمانه
مقالهی روئینتنی٬ ویکی پدیای فارسی
مقالهی پاشنهی آشیل مجنون٬ صالح تسبیحی٬ پایگاه ادبی-هنری خزه
10- چه آنکه در میان یونانیان باستان٬ پیشبینی ِ انسانهای در حال مرگ٬ و مقدر شدن آن٬ باوری رایج بوده است.
11- کتاب ایلیاد٬ سرود بیست و دوم