نگرانیها
1
مناظرههای انتخاباتی نگرانی نخست من در این روزهاست. سلسله رفتارهایی همچون اعلام نام آقایان هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری به عنوان مفسدین اقتصادی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، مسکوت گذاشته شدن پروندهی فساد اقتصادی سپاهیانی که حامیان محمود احمدینژاد-ند، ادامهی حمایتهای غیرمستقیم رهبری از رئیسجمهور در مراسم سالگرد وفات آیتالله خمینی و همه و همهی این رفتارها در کنار هم، تنها یک معنا میتواند داشته باشد:
موازنهی قدرت در بدنهی نظام جمهوری-اسلامی، بر هم خورده است.
اما کفهی ترازوی قدرت این روزها به نفع کدام گروه بالا رفته است؟ آقای کروبی به خوبی چهرههای شاخص را نام میبرد: جنتی و مصباح. قطعاً باید اضافه کرد به این نامها، نام سپاه پاسداران را.
قرار گرفتن این نامها، پشت سر هم، مرا که به شدت نگران میکند. به خصوص وقتی که میبینم، آقای احمدینژاد چنان توانمندند که توانستهاند تنها در طی چهار سال، کشور را 12 سال به عقب ببرند و وقتی که میبینم حکومت ارتجاعی خودمان را و بنیادگراییهای فرقهی مصباحیه را، این نگرانیها چند-چندان هم میشود!
2
این فاصلهای که در ایران، بین مردم و طبقهی روشنفکر افتاده است، چیز دیگری است که من را نگران میکند. بیایید با کمک هم به این سوالات پاسخ دهیم:
چرا در ایران، بر خلاف جامعهای مانند آمریکا، هیچ نظم و نظام مشخص سیاسی در بین عامهی مردم وجود ندارد؟ که اگر این نظم و نظام وجود دارد پس کجا رفتند آن 21 میلیون نفری که به آقای خاتمی رای دادند؟ آن 21 میلیون حامی اصلاحات پس امروز چهکار میکنند؟ که اگر این 21میلیون حامی اصلاحات جایی نرفتهاند پس شکست تنها نامزد اصلاحات (کروبی) از مدتها قبل از برگزاری انتخابات، آن هم با همهی حمایتهای جامعهی روشنفکری از ایشان، از کجا ناشی میشود؟
من که نمیتوانم به این سوالات پاسخی بدهم. تنها میتوانم مخالفت سفت و سخت خودم را با روشنفکری از نوع ایرانی آن، مجدداً اعلام کنم.
12 دیدگاه
Comments feed for this article
ژوئن 11, 2009 در 3:00 ب.ظ.
پلنگ خان صورتی دامَت برکاته
اوّلندش که دِداش! تو مگه خودت کار و زندهگی نداری!؟ مگه درس و مشق نداری!؟ غلط کردی نگرانی نخستِ این روزات مناظرههای انتخاباتییه! باز دو روز چش ما رو دور دیدی بیخیالِ آیندهسازیِ ایران اسلامی و قلّههای ترقی و اینا شدی!؟ دِهَه!
دوّمندش که خوب سگدعوایی شده، این دستهگلای اونُ رو میکنه، اون رشوهخواریهای اینُ علم میکنه، این پتهی اونُ رو آب میندازه، اون شرتِ زنِ اینُ پرچم میکنه. بنازم به آخر و عاقبتی که «جمهوری اسلامی، نه یککلمه بیش، نه یککلمه کم»ات آورد امام!
سوّمندش که اون 21میلیون هنوز حَیّ و حاضر تشریف دارن، منتها نتیجهیی از اونهمه تلاش و مبارزه برای بهروی کار آوردنِ یه آخوندِ بیجربزهی خندان ندیدن که حالا بخوان دوباره به یه آخوندِ بیجربزهی دیگه (اینبار از نوع رشوهخوار) رأی بدن. درثانی بنده تا جایی که اطلاع دارم داشمهدیِ شما تنها کاندیدای اصلاحطلب محسوب نمیشه و اینوَر آقای میرحسن عیسوی هم تشریف دارن که از دولتی سر امامهاشمی (اکبرشاه) و سیّد خندان (سیّدمحمّد پیرپکاژکی/مَمّد نقاش/مَمّد پیکاسو) ظاهراً پوز کروبجانِ شما رو با خاک آشنا کردهان.
ژوئن 11, 2009 در 6:17 ب.ظ.
livebee
جون داداش نگو! خندهمون گرفت! میرحسین کاندیدای اصلاحات! موهاهاهاهاهاها! میرحسین پوپولیست ِ کمونیست ِ پیرو خط امام، کاندیدای اصلاحات! موهاهاهاهاها! 🙂 حسابی خندیدیم آقاجان! دمت گرم!
—
از اون جایی که تحقیق به عمل اومد ما یک ماه برای رای دادن کم داریم، از طریق همین تریبون، شرکت در انتخابات رو تحریم میکنیم! 🙂
ژوئن 12, 2009 در 12:30 ق.ظ.
پلنگ خان صورتی دامَت برکاته
خندیدن چییه مرتیکه!؟ مگه اون حدیث سیّدخندان رو نشنیدی که فرمود «جنبش اصلاحات تداوم خطّ امام است» همچنین باز از خودِ ایشون در خبر است که فرمودند: «جامعهی مدنی استمرار مدینةالنّبی است». عزیز من این آرمانهای رادیکالِ مذبوحانه رو بذار کنار، بیا دور هم یه دَسنمازی بگیریم!
+ داداش رویای اقتصاد بازار آزادُ بذار در کوزه آبشُ بخور؛ بنده بهعنوان دانشجوی اقتصاد که بالاخره چارکلوم از الفبای این رشته رو بلده امروز با صدای بلند اعلام میکنم که ادغام اقتصاد «لیبرالی» بازار آزاد در ساختار «ضدلیبرالی» سیاسی نظام الهی ج. ا.، همان اجتماع نقیضین است (جمعیت با کف و سوت از پلنگ پشتیبانی میکنند)
++ بزرگوار، خودت میدونی که بنده از اساس با این بند و بساط مذبوحانهی انتصابات مخالفم، ولی آدم خوبه یهجو شرف داشته، مردم بدبختبیچاره رو واسه هیچ و پوچ معطل خودش نکنه؛ حداقل این میرحسن عیسوی کمونیست* هیچی نداشته باشه شعاری نمیده که خودشم نتونه انجامش بده، ولی این شیخ حرومزاده رو دَس رو دلم نذار که خونه! الحق و الانصاف دیگه این کروبخان خیلی جوگیر شده، این شعارهایی که میده رو عمراً بتونه یهدونهشون رو هم عملی بکنه، خودِ خرش اینُ میدونه؛ خودِ زنبورکت هم اینُ میدونی پس والسلام نامه شد تمام.
* بنده نه بهعنوانِ یک چپی، که بهعنوانِ یک شهروند عادی که کمی از اقتصاد و سیاست سرش میشه، اتفاقاً میخوام تأکید کنم که الان اقتصاد سوسیالیستی بهمراتب واسه اقتصاد درب و داغونِ ما بهتره از اقتصاد بازار آزاد. دلایلم مفصّله که شاید بعداً دربارهاش نشستیم یه کنفرانسی باهم گذاشتیم، ولی این صفت پوپولیسم اللهوکیلی فقط برازندهی شخص شخیص چوپان دروغگو، دزدگیر 88 و برادر جومونگ، جناب آقای دکتر مهندس احمدینژاد میباشه؛ حیفه لقبشُ بندازی به یکی دیگه.
ژوئیه 8, 2009 در 11:05 ب.ظ.
Choobin
Vaghti nesfeshabi bargh rafte o hanooz bidari, commenting ba Internete hamrahe aval+moroorgare Opera mini badak nis…
ژوئیه 14, 2009 در 12:12 ق.ظ.
چوبین.بلاگِر
نویدجون در راستای اینکه نگرانیهای سرکار همچنان ادامه داره و نظربه اینکه ما نمیخوایم بخارشدنِ شما زیر بار ِ اینهمه نگرانی رو با چشمای کورمون نظاره کنیم، لهذا وبلاگِ نجومی زیر رو که بهطور کاملاً اتفاقی پیدا کردیم جهتِ انبساط خاطر خدمتتون معرفی مینماییم:
http://cafenojum.wordpress.com
در خاتمه، میفرماید که: اینامه که میروی به سویش/از جانب ِ من ببوس رویش…
ژوئیه 14, 2009 در 12:26 ب.ظ.
livebee
ای درود
دست شما درد نکنه.
استفاده بردیم.
سپاسگزار شما.
—
آقا ما یک پیشنهاد دیگهای برای رباعیات خیام داریم. میخوام هر رباعی که میبینم تگگذاری کنم تا از لحاظ مفهومی بتونیم رباعیات مختلف رو جمعآوری کنیم. مثلا رباعی زیر:
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگانم سر به سریم
(شاید اشتباه نوشته باشم رباعی رو! ذهنی نوشتم، منم حافظهام ضعیفه…)
تگهای پیشنهادی من: فلسفه: اپیکوریسم ، پیام: اغتنام فرصت، موضوعات مورد اشاره: مرگ، غم، فردا
تگهای پیشنهادی تو: ؟
به همین ترتیب بر اساس تقسیمبندیهای متفاوت، خیامهای متفاوت به دست میاد. حالا یک موردی هم هست. مثلا بعضی رباعیها آرایههای ثقیل داره، معلومه ماله خیام نیست. بعضیها زبونشون پیچیده است معلومه مال خیام نیست. ولی اینکه بگیم رباعی با فلان فلسفه مال خیام نیست به نظر من کار غلطیه.
خب نظرت چیه؟
ژوئیه 14, 2009 در 1:36 ب.ظ.
چوبین.بلاگِر
فکر جالبییه ولی اشکالاتی هم داره. اولین اشکالش برمیگرده به موضوعاتِ مورد اشاره، چون اینموضوعات تقریباً در تمام ِ رباعیاتِ خیامی یا خیامانه بهنحوی از انحاء و یا آشکارا یا در لفافه تکرار شدن بههمیندلیل اونقدر یونیک و نادر نیستن که بهاتکای اونها بشه تعدادیاز رباعیها رو از بقیه تشخیص داد. دربارهی بعضیاز مفاهیم میشه چنینکاری کرد مث انکار معاد، ولی مضامینی مث میگساری و اپیکوریسم تقریباً بهتناوب در همهی چارینههای خیامی و خیامانه تکرار شدن و ملاکِ خوبی برای تمیزدادنِ بعضیرباعیات از بقیه نیستن.
موردِ دوم نوع فلسفه یا بهتر بگیم، مضمونِ فلسفی ِ رباعی هست که باز نمیتونه ملاک قرار بگیره چون تقریباً جهانبینی ِ فلسفی اکثریتِ قریببهاتفاق ِ چارینهها همسان و هماننده، گیرم در یکرباعی بگه «تو زر نهیی ایغافل ِ نادان که تو را/در خاک نهند و باز بیرون آرند» و در رباعی ِ دیگه: «ای اول و ای آخر و جز تو همه هیچ/خواهی تو مرا بسوز و خواهی بنواز» که اینها مواردِ خاص هستن و نمیتونن محلّ اتکا قرار بگیرن. نکته اینجاست که برخی از فلاسفه یا دستکم فلسفهدانهای ایران، اساساً قائل به یک مکتب فلسفی ِ مجزّا موسوم به «فلسفهی خیامی» هستن که البته میشه در موردِ چند و چونِ چنینبرداشتی بحث کرد.
در موردِ آرایهها به نکتهی جالبی اشاره کردی. درسته که خیام، رباعیسرای قَدَرقدرتی درحدّ و اندازهی مَهسَتی گنجوی نیست، ولی سادهبودنِ کارهاش هم نسبییه؛ چنانکه در اینچارینه که اصالتِ اون تقریباً موردِ اتفاقنظر همهی خیامشناسها قرار داره، دعوت میکنم به کاربردِ استادانهی صنعتِ مراعاتالنّظیر توجه کنی: «مائیم و مِی و مطرب و اینکنج ِ خراب/جان و دل و جام و جامه در رهن شراب/فارغ ز امیدِ رحمت و بیمِ عذاب/آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب…»
با اینهمه ئیدهیی که پیشنهاد کردی فکر خوبییه و میشه روش کار کرد، ولی برای ایجادِ تمایز بین رباعیها و دستیابی به خیامهای متفاوت، توصیه میکنم ملاکها و میزانهای دقیقتری پیدا کنی. خوشحال میشم که منو بیشتر درجریانِ ئیدههات بذاری.
+ رباعیرو درست نوشتی البته شاملو مصرع ِ آخر رو بهصورتِ «با هفتهزارسالهگان همسفریم» گزارش کرده که البته بهنظر من درست نیست و ایشون باز اومده شعر رو «بازسازی» کرده.
++ خیام اگه فکرش رو میکرد که گذشته از هزاران شاعر و فیلسوف در طولِ تاریخ، یهروز دونفر آدم ِ عادی مث من و تو اینجور تا خرخره درگیر ِ سرودههاش میشن، حتماً بهخودش میبالید.
ژوئیه 15, 2009 در 6:08 ب.ظ.
livebee
+ خب البته حالا که فکر میکنم، قطعاً مضامین و فلسفههای پرکاربرد، در رباعیات منتسب به خیام بسیار به چشم میخوره ولی اینکه نمیشه فلسفه و مضمون رو ملاکی برای دستهبندی قرار داد، موافق نیستم.
هدایت در اولین صفحه از تصحیح خودش از رباعیات خیام میگه: «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهی خود را عوض کرده باشد، قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمنون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل: «الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدایی، وافوری و…»»
++ خب نظرت چیه بدون توجه به مسائلی مثل اینکه یک رباعی سرگردان به حساب میاد و در دیوان شعر سایر شعرا دیده شده یا نه، اینکه مضمون رباعی قبلاً هم در رباعیات دیگه تکرار شده و آدم منزویای مثل خیام یک مضمون رو چندین بار پیش نمیکشه یا اینکه رباعی، زبان پیچیدهای داره و از آرایهها درش استفاده شده، بدون توجه به این سه مسئله بررسی کنیم رباعیات رو.
شاید واقعاً یک رباعی مال خیام نباشه، شاید واقعاً رباعیات خود خیام زبان سادهای داشته باشن، ولی اون رباعی زباناش سخت باشه اما در عوض رباعی فلسفهی خیامی داشته باشه. به عبارت دیگه ما رباعیات رو صرف نظر از اینکه چه کسی گفته و چه ویژگیهایی از لحاظ ساختاری و زبانشناسی دارن، بلکه تنها با توجه به فلسفه بررسی کنیم. هوووم؟ این چهطوره؟
+++ خب از کجا معلوم رباعیای که ذکر کردی ماله خیامه؟ اتفاقاً وقتی ما داریم سادگی رو ملاک تشخیص رباعیات قرار میدیم، پس باید این رباعی رو بندازیم دور! هر چهقدر هم که قشنگ باشه. چون ما در این مورد خاص نمیتونیم استثنا قائل بشیم. چون یک استثنا به ما مجوز وارد کردن تمام استثناهای دیگه رو میده. درسته؟
++ پاینده باشی!
ژوئیه 15, 2009 در 10:29 ب.ظ.
چوبین.بلاگِر
از آخر شروع میکنم و میام رو بهاول:
با پاراگرافِ آخرت موافق نیستم، بازهم میگم: درسته که خیام شاعر خیلی تکنیکی و زبونبازی نبوده، ولی بالاخره تواناییهایی هم داشته و اینجور نبوده که دستخالی و بدونِ هیچ پشتوانهیی از ذوق و طبع ِ شاعرانه رباعی گفته باشه. بالاخره دودِ شاعریش مثل طرز تفکر ِ نابش از یه کندهیی بلند میشده و همین میشه که میبینیم برخیاز رباعیاتش (یا دستکم رباعیات منسوب بهش) از دیوانِ رباعیسرای بینهایت ماهر و بینظیری مث مَهسَتی گنجوی یا غولهای بزرگی مث مولوی و عطار سر درمیارن. بالاخره اونم شاعری بوده واسه خودش!
•••
اینکه تمام ِ رباعیات رو بدونِ توجه به کلیدهای خیامپژوهی مطالعه و کلاسه کنیم ایرادی نداره، ولی درعین ِ حال نتیجهی مشخّص و روشنی هم بهدست نمیده؛ چون بعد از اینهمه زحمت، ما بازهم نمیتونیم یک مجموعهی مشخّص و منسجم از رباعیّاتِ اصیل یا مقرونبهاصالت پیدا کنیم و فقط میتونیم بهحدس و گمانهزنی بفهمیم که هر کاتبی و مستنسخی، چهبرداشتی از شخصیتِ خیام داشته و چهجور رباعیاتیرو در ردیفِ چارینههای خیامی قلمی کرده. اما بازهم معتقدم که علیرغم ِ نظر ِ هادیخانِ صداقت، اساساً تفاوتِ بعیدی بهلحاظِ فلسفی، بین رباعیاتِ خیامی و خیامانه وجود نداره و اکثریتِ قریببهاتفاق ِ رباعیات، از آبشخور ِ یکنحلهی فکری و فلسفی تغذیه میشن.
•••
با نظر هدایت مخالفم. درحقیقت اینجا هم هدایت دلیل ِ مستدلّ دیگهیی بر عدم ِ اصالتِ تصحیحش از خیام لو داده؛ چون ما در هیچکدوم از رباعیاتِ خیام مضامین ِ بهقولِ آقاهدایت: «خوشبینی، تناسخی، افیونی و بنگی، مرتاضی، وافوری و…» رو پیدا نمیکنیم و اصلاً قائلشدن بههمین «مضامین» بهروشنی نشوندهندهی سطح ِ فکریِ اونبزرگوار بوده:
اولاً همهی ما میدونیم که خیام یکیاز بدبینترین شعرای تاریخ جهان (نهفقط ایران) هست و تنها چیزیکه در شعرش پیدا نمیشه همین خوشبینییه؛ درثانی تناسخ از اون شقوقییه که بنده سر بهکوه و بیابون میذارم اگه حتا یهنمونه از رباعیات قطعی و آس ِ خیامی و یا حتا رباعیاتِ خیامانهی قوی و ضعیف و حتا بسیارضعیف با چنین مضمونی پیدا بشه («تو زر نهیی ایغافل ِ نادان که تو را/در خاک نهند و باز بیرون آرند» یا: «زنهار بهکس مگوی اینراز ِ نهفت:/هر لاله که پژمرد، نخواهد بشکفت!») افیون و وافور هم که بیشتر برازندهی سیرهی علمی و عملی ِ خودِ اون بزرگوار بوده تا خیام ِ مادرمرده.
ثالثاً «شهوتپرستی» رو من نمیدونم معظّمله با چهمنظوری و با چهسطحی از درک و شعور بهنافِ اون بدبخت بسته چون اگه مراد اینه که خیام مثلاً جایی گفته که «جامیّ و «بُتیّ» و بربطی برلب ِ کِشت:/اینچار مرا نقد و تو را نسیه بهشت!» اساساً باید چنین مضمونیرو نه «شهوتپرستی»، که نمودی از «ماتریالیسم» دونست نه هیچچیز ِ دیگه! بنده بهیاد نمیارم که برخلافِ مَهسَتی گنجوی و سعدی و عبید زاکانی و ایرجمیرزا، جایی حتا یکرباعی ِ «شهوتپرستانه» یا حتا «اروتیک» (با خصوصیاتِ اروتیزم ِ ادبی ِ ایرانی) بهنام ِ خیام پیدا کرده باشم.
رابعاً من متوجه نشدم که ایشون که از اقصیبلادِ هندوستان تا کفِ پاریس و قعر رن رو سیاحت کردن و بهقولِ بزرگ علوی در داستانِ شیکپوش: «از جوانانِ متجدد و منوّرالفکر و باذوق هستند»، منظورشون از «مرتاضی» چییه و اینصیغه دیگه واجدِ چهخصوصیاتییه و چه ویژهگیهایی داره که بشه بهناف و ایبسا بیضَتین ِ اون خدابیامرز بست.
خامساً «رندی» و «قلّاشی» رو در یکردیف جای دادن، از اون شاهکارهایییه که الحق والانصاف فقط از شخص ِ شخیص ِ ایشون که «از جوانانِ متجدد و منوّرالفکر و باذوق هستند» برمیومده و بس!
ژوئیه 29, 2009 در 12:39 ق.ظ.
چوبین.بلاگِر
هی زنبورک خیلی مشکوک میزنی هِچ (تلفظ: Hetch) خبری ازت نیس معلومه داری زیرزیرکی یه کارایی میکنی…
+ داشی بپر یه اکانت توی Goodreads.com باز کن دور هم باشیم- اینم برگهی ماس:
http://www.goodreads.com/chooobin
ژوئیه 29, 2009 در 10:25 ب.ظ.
چوبین.بلاگِر
پسرم، پیشاز ارتکاب به مطالعهی تأویل متن اون مرتیکهی خائن، ابتدا کتب زیر رو از مقابل نظر بگذرون:
1- نشانهشناسی کاربردی (دکتر فرزان سجودی- نشر علم)
2- نظریهی ادبی: معرفی بسیار مختصر (جاناتان کالر/فرزانه طاهری- نشر مرکز)
3- درآمدی بر فلسفه و ادبیات (اوله مارتین اسکیلاس/مرتضی نادری درهشوری- نشر اختران)
سپس با تمسک به ادعیهی شریفهی جوشن کبیر و چارقُل، و ضمن رعایت موارد احتیاطی کتاب مبحوث رو در دست گرفته، رو بهقبله چارزانو نشسته و کتاب رو از سمت چپ باز کرده و رو بهاول مطالعه کن. در حین مطالعه، گوش جان سپردن به ترانههای ملکوتی باندِ مخوفِ کیوسک رو هم فراموش نکن.
اوت 5, 2009 در 10:10 ب.ظ.
چوبین.بلاگِر
پسرم آدم خوبه یهجو معرفت داشته باشه، بیخود و بیجهت مردمُ سرکار نذاره… شما اون وبلاگت چی شد؟ ها!؟ چی شد!؟
+ پیرو صحبتهای ملیحی که با هم داشتیم، من برم نگاهی به آرشیو کسرویم بندازم و بیاممممممم